روباه قصه ما بر خوانش دقیق تحریرها و یاهاهاها های مناسب، وسواس به خرج میداد و دقیقاً راس ساعت ۱۲ شب، زیر آواز میزد و حیوانات دیگر را آزار میداد. انسانهای اطراف نیز دقیقاً در همین ساعت، صدای آواز روباه دشتیخوان ما را میشنیدند.
یکی از ملوک انگلستان روزی با خود اندیشید: خیر من به همه مردم رسیده است الا ایرانیان، واجب است به آنان نیز حالی دهم مگر به دعای آنان از عذاب آخرت جاخالی دهم.
میگویند ملانصرالدین الکی به مردم میگفت فلان جا نذری میدهند، بعد خودش هم همراه آنها به طرف محل مورد نظر میدوید و میگفت از کجا معلوم شاید واقعا بدهند!