امریکا که خیلی عاطفی بود و با شلیک به هواپیمای مسافربری ایران نشان داد چنگیزخان مغول با همه دلنازکیاش نصف قلب رئوف امریکا را هم ندارد، باز دلش برای ایران تنگ شد گفت اصلا بازیهای خشن را کنار بگذاریم و رفت سراغ دو تا برنامه نرم ۱۰ ساله! یکی سال ۷۸ و یکی هم سال ۸۸! برنامهها از بس نرم بودند انقلابیها مثل پاستیل آنها را قورت دادند.
صدای سر و صدا که بلند میشود مأمورین گارد ویژه سلطنتی میآیند دستگیرش کنند که یکدفعه شاه وارد میشود. از دست مأمورین فرار کرده و خودش را به زور به شاه میرساند و با گریه و ناله میگوید: «اعلی حضرت اینا میخوان منو ببرن زندان فقط به این خاطر که پرسیدم قبله از کدوم وره. آخه مگه این جرمه؟»
داعش و منافقین گلهمند میشوند که چرا خدمات رایگان برون مرزی فقط به اسرائیل تعلق میگیرد!؟ ایران هم بهخاطر رعایت عدالت در توزیع، چند موشک نقطهزن همراه با خدمات پس از پرتاب و ضمانت اصابت به هدف را برایشان کنار میگذارد.
قرار بود آمریکاییها محمدرضا را به جای پدرش به عنوان شاه بر تخت سلطنت بنشانند، همانطور که ایرانی جماعت نشستن روی صندلی توالت فرنگی را بلد نبود، او هم نشستن روی صندلی شاهی را بلد نبود