بچه ننه کارت بانکیاش هنوز دست مادرش مهدعلیاست. مشاورِ پیش از ازدواج گفته بود که اینگونه است خُلقش، اما خب ما هم که از پشتکوه نیامدهایم و عمری کارت گرفتنهای مادرمان از پدرمان را نظاره کردهایم. از بریم که چه کنیم تا آن شود که خواهیم.
گفتیم: بلک فرایدی دیگر چیست مردک؟
بزاز گفت: جمعه سیاه است. در این روز اگر به بازار مشرف شوید همه چیز را مفت میستانید. هر چه را در ایام اقامتتان در فرنگ، در پاچه همایونیتان کردهاند به ثلث قیمت میتوانید بخرید.
قضیه به همین منوال پیش میرفت که ناصرالدین شاه و همراهان، هی از یک کشور به کشور دیگری میرفتند و با دهان به قاعده غار علی صدر بازمانده و گفتن «اَ.... اینجا رو؟!»
به موچول خان گفتیم، تکههای پرتقال کف لیوان رفته، چیزی بیاور تا هم بزنیم. گفت: قربان در این بلاد چنین چیزی نیست؛ ولی شنیدهایم که در فرنگ، متاعی دارند، نی نام، که هم، هم میزند و هم میتوان آب را هورتی بالا کشید.