حاضر است چایی لبسوزی که مادرت دم کرده و خواهرت ریخته را از دست تو بگیرد و بخورد تا گرمابخش معدهاش باشد؛ ولی دخترم دست از سر فانتزیهای اسکلانهات بردار و الکی پسر مردم را رد نکن.
به نظرم اسهال و استفراغ زیادی برای دیدار اولمان بیکلاسی بود برای همین گفتم: «خیارِ خونش رفته بالا»
درحالی که متفکرانه نگاهم میکرد گفت: «سابقهی خیار خون توی خانواده داشتین؟»
مادربزرگت که پیشتر گفته بودم چقدر ارادتمند ایرج میرزای خدابیامرز است، با کمی ابتکار و تلفیق روش ایرج و بروسلی، خواهرم را با دلو از چاه فلکزدگی بیرون کشید و آنقدر زد تا خواهرم با خون جاری شده از دماغش پای برگه غلط کردمی که مادرم تهیه کرده بود را امضا کرد
امید است با اجرای دقیق این برنامه، آمار سرانه مطالعه کشور بیشتر و بیشتر شود.
رونوشت به روابط عمومی به جهت اعلام رسانهای (به جز آن 5 نفر که خودشان میدانند)