آنچه در سریال پدر می بینید
بابای لوکس تهرانی

راه راه: حامد، نمونه یک بچه مومن باادب و مذهبی است و حافظ قرآن است. منتها قرائتش فرق زیادی با بنده ندارد. خیلی باهوش است و در جریان اتفاقات کلاس، وقتی در محاصره دختران گیر میکند بجای در از پنجره بیرون میرود و متاسفانه بدلیل عدم آشنایی با در و عدم محاسبه ارتفاع و برداشت اشتباه از سریال حضرت یوسف، به زمین میچسبد و به طور معجزه آسایی فقط دستش می شکند… . در کل سریال، حامد یا کتک میخورد و معذرت میخواهد یا میگوید اعتقاداتی دارد که مجبورش میکند عاشق نشود که با هنرمندی بازیگر، مخاطب بین متنفر شدن از او و ثروتش گیر میکند و این چالش تا آخر ادامه دارد… .
سرعت عاشق کردن لیلا توسط حامد در عرض یک صدم ثانیه به طول میکشد که در نوع خود بی نظیر است و این سریال سعی کرده وقت مخاطب را با آب بندی بیهوده تلف نکند.
حاج آقا: اسمش «تهرانی» از اسامی اصیل و با نژاد برتر و متمول و لقبش حاج آقاست. حاج آقای تهرانی همان شخصیت معروف سریال است که توانسته زندگی آرمانی خانواده های ایرانی را بسازد و با مخاطب همذات پنداری کند. بازیگر تمام سعی خود را کرده است تا مشخصه های یک مرد مومن را به تصویر بکشد. چنانچه در سریال میبینیم حاج آقا خیلی مومن و باعتقاد است و بزرگترین ناوشکن ها هم اسمش را نمیتوانند یدک بکشند. وی از این مرد مومن‌هاست که لبخند در چهره‌اش دیده نمیشود و اگر لب به سخن باز کند، باید مخاطب یک دفترچه بردارد و جملات او را یادداشت کند و قاب کند بزند به دیوار و این هم فقط زمانی اتفاق می افتد که پسرش هم‌چنان در کمال بزرگ منشی، هی کتک میخورد و همه چیز را به گردن میگیرد. به قول حاج آقا حامد دیگه بزرگ شده و وقت گند زدنشه. و او باید مثل پدری حلیم، ببخشید حکیم و میلیاردر او را راهنمایی کند.
حاج آقا از دار دنیا یک پسر و یک حاج خانوم مومن خیر (که هیچ محدودیت مالی برای کمک به نیازمندان ندارند)، یک خانه در حد کاخ سفید و یک ماشین در حد ماشین رئیس جمهور و یک کارخانه میلیاردی دارد.
یک دختر بسیار بی حجاب که در سریال کاملا هم باحجاب است، عاشق پسر حاج آقا می شود. حاج آقا هم هرچند همه چیز را میداند، اما لو ‌نمی‌دهد و به جملات فیسلوفانه بسنده میکند(آدم انقد جمله ای؟!)
دیالوگ پدر در گوشه ای از کاخ‌شان با پسرش، اوج احساس و ناامیدی و دلبستگی پدر به پسر را نشان میدهد. همانجا که میخواهد برای خواستگاری دختر بروند و تنها شرط و شروط سنگینش را با پسرش در میان میگذارد: «پسرم اول اینکه با این دم و دستگاه و تشکیلات پدرت راضی نیستم بری اجاره نشینی. دوم اینکه جهیزه دخترو نیار تو این خونه، فقط چراشو نپرس». الله اکبر از این همه احساس پدری! کاخ به اندازه ده خانواده جا دارد و پسر نباید به اجاره نشینی فکر کند چون اسراف است و جهیزیه دختر مال شبهه دار است ولی این مرد مومن اصلا نمیگوید تا گناه دختر را نشوید. و پسر چاره ای جز تسلیم ندارد… .

آنچه در ادامه سریال خواهید دید؛
نکبت – مرگ دسته جمعی خانواده لیلا و حامد- زندانی شدن لیلا همین طور الکی- به فنا نرفتن ثروت حاج آقا (نترسید هرچقد بره بازم هست)

يك ديدگاه

  1. safura ۱۳۹۷-۰۵-۲۷ در ۱:۴۳ ب٫ظ- پاسخ دادن

    :)))

ثبت ديدگاه