نظرات مردم پیرامون انتخابات روز جمعه
آخیش… سایه جنگ رفت…

راه راه: امروز هم از سر بیکاری میان مردم رفتیم تا آخرین مصاحبه ی انتخاباتی را انجام دهیم و نظر مردم را پیرامون انتخابات روز جمعه جویا شویم.
با ما همراه باشید:

یک آقوی همساده: آقو یعنی داغون شدم هاااا… ما تو صف شلوغ رای وایستاده بودیم، ۲۰۰ هزار نفرم جلومون بودن، آقو همین که نوبتو به ما رسید، گفتن تعرفه تموم شده. گفتم چی چی تموم شده، ما هنوز رای ندادیم. گفتن برو یه شعبه ی دیگه.
آقو تموم اون افرادی که پشت سر ما بودن فکر کردن تقصیر ما بود که تعرفه تموم شد، ریختن سرم تا میخوردم ما رو زدن. یعنی نابود شدم هااااا…
رفتیم یه شعبه ی دیگه، اونجا هم همی اتفاقو افتاد. اونجا هم تعرفه تموم شد، باز ۳۰۰ نفر ریختن سرمون.
آقو تا شب به ۲۴۰ تا شعبه ی اخذ رای رفتم، هر ۲۴۰ جا هم تعرفه تموم شد و کتک خوردیم.
یعنی داغون شدم هاااا… له له شدم… ها ها هاااا…

یک انسان شجاع: تو این مدت تبلیغات انتخاباتی که ممکن بود آقای روحانی بره، من مدام سایه ی جنگ رو روی سرم حس می کردم. هر روز صبح که از خواب بیدار می شدم، احساس می کردم که یه سرباز آمریکایی با یه تفنگ مرگبار بالای سرم وایستاده. همه جا هم باهام بود و چپ چپ نگاهم میکرد. ولی همین که اسم آقای روحانی رو انداختم تو صندوق، دیگه اون سرباز رو در اطرافم حس نکردم. واقعا از آقای روحانی ممنونم که سایه ی جنگ رو از روی سرمون برداشت ( با صدای تصادف دو ماشین در آن طرف خیابان جیغ می کشد و مثل آهو به نقطه ای نامعلوم فرار می کند).

یک جوان موتوری: تو ایام تبلیغات همیشه یه نگرانی داشتم، اونم این که اگه اینا رای بیارن و وسط پیاده رو دیوار بکشن، چطوری با موتور تو پیاده رو تردد کنم. واقعا واسم تبدیل به یه کابوس شده بود. اما الآن حالم خیلی خوبه چون مثل تمام سال های پیش، هنوزم میتونم با موتور تو پیاده رو ویراژ بدم ( یک بوغ بلبلی میزند و با تک چرخ می رود).

یک پیرمرد سلطنت طلب: زمان اعلی حضرت رضا خان وقتی انتخابات برگزار میشد، حتی پیرمردها و پیرزن هایی هم که نمی تونستن روی پای خودشون وایستن، میومدن رای بدن. هیچکی تو خونه نمیموند. اما الآن چی کلا ده نفر تو کل کشور رای دادن. مردم رژیمو قبول ندارن، کار رژیم دیگه تمومه (خبرنگار عکسی نشان پیرمرد می دهد که در آن حتی فرح، زن شاه هم در صف رای گیری ایران در فرانسه ایستاده و پیرمرد فحشی می دهد و به سمت افق میرود).

یک جوان غمگین: ای آقا تو هم دلت خوشه ها. کلی کوکتل مولوتف درست کرده بودم که بعد از انتخابات بریزیم تو خیابونا، چند تا سطل آشغال و اتوبوس آتیش بزنیم. اما نتیجه ی انتخابات یه چیز دیگه شد و الآن همشون رو دستم مونده. تا چهرشنبه سوری هم که خیلی مونده. میگم راه نداره شماها بریزین تو خیابونا؟ با نصف قیمت بهتون میفروشم ها…

یک فرد امیدوار: خیلی خوب شد. از امروز دیگه تحریم ها برداشته میشه، رکود از بین میره، فساد ریشه کن میشه، دشمنی آمریکا با ایران بر طرف میشه، تولید ملی رونق پیدا میکنه، سالی ۹۰۰ هزارتا شغل ایجاد میشه. وای چقدر روزای خوبی پیش رو داریم ( خبرنگار به وی یادآور میشود که چهار سال گذشته هم رئیس جمهور منتخب فعلی، رئیس دولت بوده و هیچکدام از این اتفاق ها نیافتاده. فرد امیدوار فحشی می دهد و صحنه را ترک می کند).

یک جوان تمام بنفش طرفدار روحانی: چرا تو مملکت مشکل بیکاری هست؟ مشکل بی پولی هست؟ مشکل رکود هست؟ مسئولین چرا رسیدگی نمی کنن؟ ( خبرنگار ما با مشت و لگد به جان جوان می افتد و مصاحبه متوقف می شود).

ثبت ديدگاه




عنوان