اتاق فرماندهی عملیات موشکی
آنچه گذشت…
۹:۴۱ ق٫ظ ۱۹-۱۰-۱۳۹۸
راه راه: سرباز: حاجی بزنم؟
حاجی: هنوز نه چند دقیقه مونده.
سرباز: حاجی اینجارم بزنیم؟ اینجا.
حاجی: اینجا چیه؟ این؟
سرباز: سلمونیه حاجی ولی حسابی پول خرجش کردن.
حاجی دوم: اینو من بزنم، بده من بزنم.
حاجی: نمیخواد لازم نکرده. دیگه جای مهم نداریم که؟
سرباز: نه حاجی همه رو نشون کردیم.
حاجی دوم: این ساختمون بزرگه چی بود؟
سرباز: سرویس بهداشتیه حاجی، بزنم؟
حاجی: نه زشته، موشک نساختیم مستراح بزنیم.
حاجی دوم: حاجی بزنیم، بعد روانی داره واسشون.
حاجی: نمیخواد. ولی یکی اینجا بزن.
سرباز: اینجا؟ زمین خالیه که.
حاجی: ظهرا اینجا دور هم سیگار میکشیدن غیبت میکردن.
سرباز: آره آره، بذار بزنیم خوبه.
حاجی دوم: ماشین فرماندهشونم هستا.
سرباز: بزنمش حاجی؟
حاجی: پنچرش کن.
سرباز: حاجی یه خورده سخته، با یکی نهایتش بتونم دوتا چرخ رو پنچر کنم.
حاجی: خوبه بزن، توپ فوتبالشونم بزن، به یاد استیلی.
سرباز: اون خودش میخوره کنار انبار کوچیکه افتاده، حاجی بذار اینجا رو بزنم.
حاجی: اینجا چرا؟
سرباز: جا موشکا از بالا شبیه قلب میشه.
حاجی: مگه مسخرهبازیه؟ لازم نکرده.
سرباز: چشم حاجی، ولی واسه عکسای ماهوارهای خوب بود.
حاجی: این یارو داره کجا میره؟
سرباز: حاجی تو محوطه میچرخه فقط، تازه نامزد کرده، زنگ میزنه آمریکا.
حاجی دوم: حواست باشه چیزیش نشه.
سرباز: حواسم هست، به بچهها سپردم امشب گوشیش آنتن نده.
حاجی: خوبه، فقط آماده باش تا گفتم بزنی بزن.
سرباز: چشم حاجی آمادهام.
مثل همیشه عالی
[…] آنچه گذشت… اولین بار در راه راه | باشگاه طنز و کاریکاتور انقلاب […]