نشست بررسی سوژههای طنز در انتخابات ریاست جمهوری امریکا برگزار شد
اوضاع بانمک یک انتخابات خیلی دموکراتیک!
۶:۲۴ ب٫ظ ۰۳-۰۸-۱۳۹۵
راه راه: با توجه به نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و بالا گرفتن بحثها پیرامون آن مخصوصا در این دوره که نامزدی مثل ترامپ مشغول انواع جنگولک بازیهاست، باشگاه طنز و کاریکاتور انقلاب اسلامی اقدام به برگزاری نشست بررسی سوژههای طنز در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا کرد. در این نشست آقا مهدی خانعلیزاده دانشجوی دکترای روابط بین الملل و پژوهشگر این حوزه در جمع طنزپردازان باشگاه حضور پیدا کرد و به شرح و بررسی نظام انتخاباتی ایالات متحده پرداخت، کاری که بعد از یک ساعت و نیم کلی سوژه طنز در اختیار طنزپردازان قرار داد.
ریشه بعضی از مسائل جالب و گاهاً خندهدار انتخابات در آمریکا به تاریخچه شکلگیری این کشور برمیگردد. سیستم انتخابات آمریکا کاملاً پیچیده است؛ حتی اساتید علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه که کاملاً غربی، غیردینی و غیر اسلامی هستند هم میگویند این ساختار، ساختار دموکراتیکی نیست اما به دلایلی میگویند که این سیستم برای تصمیمگیری سیاسی مناسب است.
باید تاکید شود که در کل کشوری به نام آمریکا نداریم! در واقع نام صحیح آن ایالات متحده است. در قاره آمریکا کشورها یا ایالات خود مختاری بودند که اگر با اغماض بگوییم، به طور کامل کشورهای متفاوتی بودند. حتی از نظر منابع هم یکپارچه نبودند و با هم جنگهای خونینی داشتند. حدود دو سال قبل از انقلاب ۱۷۸۷ فرانسه، سران این ایالات در مذاکره ای تصمیم میگیرند ضمن اینکه استقلالشان را حفظ شود، توافق کنند و نجنگند و یک سر واحدی داشته باشند که این مشکلات پیش نیاید؛ مثلا اگر یک ایالتی گندم دارد و یک ایالتی گندم نیاز دارد، بدون جنگ توافق کنند و رأس هرم این هماهنگی را انجام دهد. همین باعث شد که ایالات متحده شکل بگیرد.
آمریکا ۵۰ ایالت دارد و قوانین هر کدام از این ایالتها ممکن است ۱۸۰ درجه متفاوت با قوانین یک ایالت دیگر باشد. سردمدار هر ایالت، فرماندار و شهردار آن ایالت است. در حقیقت فرماندار، رئیس جمهور هر ایالت محسوب میشود. مثلا اوباما نمیتواند مشخص کند که بانکهای فلوریدا چه ساعتی شروع به کار کنند و چه ساعتی تعطیل شوند. فرماندار این قوانین را تعیین میکند. در واقع فرماندار با رأی مستقیم مردم انتخاب میشود و همه کاره است.
کارکرد دولت فدرال در سیاست خارجه و بخاطر وجه نمادین اتحاد است که البته همین الان هم خدشهدار شده است. به طور مثال، چند روز پیش ایالت تگزاس جنبشی راه انداخت که ما میخواهیم مستقل باشیم و سیاست خارجی را هم خودمان هدایت کنیم.
استقلال داخلی؛ اتحاد خارجی
دو نوع تعریف داریم: فدرالیسم و کنفدالیسم. فدرالیسم یعنی همین استقلالی که دولت مرکزی سیاست خارجی را کنترل می کند.کنفدرالیسم یعنی کنترل سیاست خارجه هم توسط ایالت ها انجام شود. مثلا سوئیس، کنفدرالیسم است که به استان هایشان می گویند کانتون. به این معنا که مثلا اگر دولت مرکزی سوئیس ایران را تحریم کند، کانتون الف میتواند خواستار ارتباط اقتصادی با ایران باشد. در آمریکا هم برخی ایالت ها خواستار این روش هستند؛ یعنی تا این حد استقلال و جدایی بین ایالت ها وجود دارد.
آمریکا به شدت یک کشور سنتی است و یکسری قوانین به صورت خرافاتی کاملاً جدی برگزار می شود. به طور مثال در یکی از ایالت ها روزهای یکشنبه و چهارشنبه شلوار قرمز پوشیدن توسط آقایان ممنوع است و جرم محسوب می شود! البته این قوانین در هر ایالت متفاوت است و این قوانین سفت و سخت هم اجرا می گردد. اساسا پایه علم حقوق در آمریکا گذاشته شده است و مجرب ترین وکلا و حقوقدان ها در آمریکا هستند. چرا؟ برای دور زدن این قوانین.
به طور مثال در کتاب «بی وتن» نوشته رضا امیرخانی آمده که یکی از ایالت های آمریکا که ساختار مذهبی و سنتی دارد، ساختن کازینو را به دلیل فساد در خاک این ایالت ممنوع اعلام کرده است و اجرایی هم می شود. حالا برای اینکه سودی که کازینو دارد را از دست ندهند، در سواحل این ایالت، قایق های تفریحی درست کردند و روی قایق، یک کازینو تاسیس کردند و گفتند روی خاکش نیست؛ روی آب است!
در حقیقت آمریکا را مهاجرین اروپایی ساختند که از بی بندوباری بعد از رنسانس در اروپا خسته شده بودند. مثلا خانواده در آنجا دیگر معنا نداشت. شما ببینید که هالیوود رده سنی دارد که هر فیلمی ساخته نشود و استانداردهایش مشخص است ولی اروپا اینطور نیست. هالیوود به هیچ وجه به یک فیلم ضداخلاقی یعنی فیلم عریان که خارج از عرف باشد، جایزه نمی دهد اما این فیلم ها در برلین و کن جایزه می گیرند. این فرق جامعه آمریکا و اروپاست.
دموکراتها نسل جدید سیاستمداران آمریکایی هستند و جمهوریخواهها، وفادار به آرمان اولیه استقلال آمریکا. ایالات متحده با وجود ادعای مدرنیته، به شدت یک کشور سنتی با بافت قدیمی است و در برابر اروپای سکولار و مدرن قرار دارد. به عنوان مثال، در اروپا میتوان روسایجمهور زیادی را پیدا کرد که اساسا با یک خانم بدون اینکه نسبتی داشته باشند، زندگی میکنند اما در آمریکا، هر دو نامزد انتخابات اخیر همراه با اعضای خانواده خود به جلسات مناظره تلویزیونی میآیند و حتی به تعدد فرزندان و نسل خود افتخار میکنند.
روایت انتخابات
بر همین اساس، قوانینی که برای انتخابات تدارک دیده شده، ناشی از همان قوانین ۲۰۰ سال پیش است. ۵ تا ایالت از ۵۰ ایالت به دلیل اینک جمعیت بالا داشتند، میتوانستند در انتخابات تأثیرگذار باشند و بقیه به دلیل جمعیت کم نمی توانستند. برای همین یک حد فاصلی بین انتخاب توسط رأی مردم و شخص اول رئیس جمهور گذاشتن بعنوان نمایندگان که الکترال نام دارد. مثلاً ایالتی که ۱۰۰ نفر جمعیت دارد و ایالتی که ۱۰۰۰ نفر جمعیت دارد، ایالت ۱۰۰ نفره ۵۰ نماینده انتخاب میکند و ایالت ۱۰۰۰ نفری ۶۰ نماینده تا یک توازنی ایجاد شود بین الکترالها.
حالا برگردیم به سال ۲۰۰۰ انتخابات بین الگور و جرج بوش. الگور مثلاً ۵۰ میلیون رأی آورده و جرج بوش ۴۵ میلیون. اما جرج بوش رئیس جمهور شد. چرا؟ چون رأی الکترال جرج بوش بیشتر بود. این بر چه اساسی است؟ یک ایالت رأی میدهد با ۱۰۰ نفر جعیت و ۵۰ رأی الکترال به جرج بوش یک ایالت دیگر با دو میلیون جمعیت و ۶۰ رأی الکترال به الگور رأی میدهد. در رأی دهی نهایی این ۵۰ تاست و اون ۶۰ تاست. حالا اگر دو تا از ایالتها اینجوری داشته باشیم چه اتفاقی میفتد؟ میشه ۱۰۰ به ۱۲۰ یعنی اختلاف رأی مردم ۲۰۰۰ به چهار میلیون هست اما اختلاف الکترال ۲۰ تاست. دو تا ایالت دیگه جابجا بشه، تغییر اساسی صورت میگیرد و همین میشود مردم به یک نفر دیگر رأی میدهند و یک نفر دیگر میشود رئیس جمهور.
یک قانونی است که در اکثر ایالتها اجرا میشود با نام winner takes all، یعنی زمانی که ۴۹ نفر به نامزد الف رأی میدهند و ۵۱ نفر به نامزد ب، کل آراء الکترال ایالت به ب که ۵۱ رأی آورده تقدیم میشود؛ یعنی ۴۹ رای مخالف به ضد خودش تبدیل میشود. مثلاً استان ۴۹ درصد مردم به الف رأی میدهند، اما ۵۱ درصد میگویند به ب. کل نمایندههای استان باید به ب رأی بدهند، یعنی حتی اون ۴۹ درصد که رأی دادند الف بیاید اونها مشارکت کردند که الف رأی بیاورد اونها مشارکت کردند که ب رأی بیاورد. البته این وضعیت در همه ایالتها اینطور نیست ولی در ۴۱ الی ۴۲ ایالت هست.
معمای پیچیده «الکترال»
جالب است بدانید که الکترال ابتدا انتخاب نمیشود. اول مردم به حزب جمهوریخواه یا دموکرات رأی میدهند. بعد که مشخص شد، احزاب میگویند کل ۵۰ نماینده ایالت مثلاً اوهایو برای من است. این وسط مشکل چیست؟ این ۵۰ نفر میروند در کمسیون مرکزی و میخواهند رأی بدهند به رئیس جمهور. قائدتاً این ۵۰ نفر باید به نماینده جمهوری خواه رأی بدهند اما آزاد است به هر کسی که میخواهد رای دهد و حتی میتواند به نماینده دموکراتها رای بدهد؛ یعنی یک سیستم کاملاً مبتنی بر لابی و فعالیتهای سیاسی.
دعوای اصلی در انتخابات بر سر کسانی است که تصمیم خود را از قبل نگرفتهاند. توجه کنید؛ رنگ جمهوری خواهان قرمز است و رنگ دموکراتها آبی. اصطلاحاً میگویند این ایالت قرمز است و این ایالت آبی است. یکسری از ایالتها مثلاً نیویورک از ۲۰۰ سال قبل همیشه آبی است اما بعضی از ایالتها خاکستری هستند که اینها تأثیرگذار هستند.
امسال روز ۱۸ آبان انتخابات برگزار میگردد و ۱ ژانویه رئیس جمهور تعیین میشود. ۱ ژانویه ۲۷۰ الکترال در کنگره جمع میشوند؛ تک تک اسم رئیس جمهور منتخبشان را مینویسند و معاون اول رئیس جمهور فعلی همه رأیها میخواند و همه این رأیها در آرشیو ملی آمریکا بایگانی میشوند.
چرا فقط دو حزب؟
اساساً آمریکا در ابتدا یک حزب داشت و دو حزب فعلی هم از همان حزب واحد انشعاب کردند؛ یعنی همان حزب تقسیم شد به دو حزب دموکرات و جمهوریخواه. بخاطر همین است که وقتی هر حزب انتخاب شود، فرق ماهوی و اساسی در رفتار آنها ایجاد نمیشود. دعواشون سر این است که اسلحه را چه جوری کنترل کنیم؛ سقط جنین باشه یا نباشه و این مسائل؛ وگرنه بنیان و اساس تفکر یکی است.
حالا چرا فقط این دو تا حزب شرکت میکنند؟ آیا ممنوعیت فعالیت سیاسی است؟ نه! هر کس بخواهد میتواند حزب تشکیل دهد. دلیل اش این است که یک پروسه و فرایندی اینها شکل دادند که اساساً غیر از این دو حزب، حزب دیگری نمی تواند شرکت کند؛ نه اینکه کسی نخواهد. برای نامزد شدن انتخابات مراحلی را باید طی کنی. اول باید یک تشکل ثبت کنی، مراحل اداری که ۱ الی ۶ ماه و حتی ۱ سال طول میکشه تا به عنوان یک حزب سیاسی شناخته شود. بعد از آن بخاطر اینکه بتوانی در انتخابات شرکت کنی، در هر ایالت باید از ۱۵ شورای شهرها امضا تاییدیه جمع کنی که من اجازه دارم این نامزد را معرفی کنم که میشود ۵۰ تا ۱۵ تا یعنی ۷۵۰ تا شورا باید بروی. برای هر انتخابات باید این کار را بکنی. این کار که انجام شد، دوباره در هر ایالت باید از مردم که حق رای دارند ۰۰۰/۲۵ امضاء جمع کنی. با این تفاسیر برای این کار هزینه ای که میشود اجازه نمیدهد به جز این دو حزب پولدار کسی دیگری شرکت کند. مثلا در سال ۲۰۰۰ یک حزبی بنام حزب سبز (مربوط به محیط زیست) خیلی زور زد و توانست یک نماینده در ۲۴ ایالت از ۵۰ ایالت معرفی کند که رای خوبی هم آورد ولی بخاطر هزینه نتوانست در ۳۶ ایالت باقی مانده این کار را کند.
کار دیگری که میکنند، این است که روند انتخابات را طولانی میکنند که هیجانات خالی شود؛ بخاطر همین بعد از انتخابات اتفاقی نمیفتد. دو سال فرایند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا طول میکشد که کاملاً فرسایش احساسات را در این فرایند اجرا میکنند.
یکسری انتخابات دارند به نام انتخابات پرایمری با مقدماتی. در خود احزاب هر چندتا نامزد هستند اعلام میکنند و رقابت ها انجام میشود که خروجی هر حزب یک نفر باشد. شبیه الکترالهایی که گفته شد در انتخابات نهایی هستند، اینجا هم وجود دارد که نامش شده دلیگیت (برگزیدگان) که حزب جمهوری خواه ۱۲۳۷ دلیگیت (نخبه سیاسی) دارد و دموکرات ۲۳۸۳ تا. بعد از اینکه انتخابات انجام شد در ایالت ها، یک مجمع و کنوانسیون ملی برگزار میگردد و این افراد یعنی ۱۲۳۷ تا و ۲۳۸۳ دلیگیت اعلام میکنند که نظر من این است که فلانی به عنوان کاندیدای حزب معرفی شود. در اینجا برخلاف الکترال آزادی عمل ندارند؛ یعنی نخبگان سیاسی که انتخاب شدهاند، موافق این فرد باشد یا نباشد اگر رأی مردم ایالت این بوده که این دلیگیت به ترامپ رأی دهد ولی خودش طرفدار تد کروز است، مجبور است به ترامپ رأی بدهد. البته از بین این نخبگان ۵۰-۶۰ نفر میشوند سوپر دلیگت. اینها آزاد هستند. مثلا مردم به او رأی دادند که به تد کروز رأی دهد ولی او به ترامپ رأی میدهد و این روال برمیگردد به همان قوانین ۲۰۰ سال پیش.
از قوانین جالب که گفتیم در انتخابات وجود دارد، این است که روز انتخابات، سه شنبه بعد از اولین دوشنبه ماه توامبر است. به دلیل اینکه آمریکا یک کشور کشاورزی بوده و سهشنبه دو روز بعد از تعطیلی یکشنبه بوده و مردم استراحت کرده بودند. و چرا نوامبر؟ چون در آن ماه، کِشت و کشاورزی تمام شده است.
حرف بزن تا تصویب نشود!
کنگره متشکل از مجلس سنا و مجلس نمایندگان میباشد. در مجلس نمایندگان، نمایندهها با رای مستقیم مردم انتخاب میشوند و از افراد عادی هستند ولی مجلس سنا متشکل از نخبگان سیاسی است. برای تصویب هر قانونی، هر دو مجلس باید رأی دهند. مثلا ممکن است قانونی در مجلس نمایندگان تصویب شود ولی در مجلس سنا رد شود. یا هر دو تایید کنند و رئیس جمهور وتو کند.
یک قانون دارند به نام “فیلی باستر” که یعنی تصویب هر طرحی زمان دارد. مثلا فلان طرح که ابلاغ شد، سه ساعت یا دو روز وقت دارید آن را تصویب کنید و اگر تصویب نکنید، از دستور کار خارج میشود. حالا اگر شما طوری سخنرانی کنید که اون زمان بگذره و رای گیری صورت نگیره – مثلا ده ساعت یا بیست ساعت – این قانون از دستور کار خارج میشه. اولین کسی که این کار رو انجام داد، شخصی به نام فیلی باستر بود اما رکورد این کار، هفده ساعت است و در اختیار یک فرد دیگر است.
در چه صورت حق دارند سخنرانی این فرد را قطع کنند؟ در صورتی که دو سوم نماینده ها رای گیری کنند که این فرد بیاد پایین. برای همین بود که وقتی میخواستن برجام رو تصویب کنن، جمهوری خواهها یک طرحی علیه برجام ارائه دادند که در واکنش، دموکرات ها گفتند که ما فیلی باستر می کنیم.
نمونه این کار در سریال «خانه پوشالی» و «مغز مرده» هست. در نظام سیاسی ما، تا تعداد حاضرین به حد نصاب نرسه مجلس شروع نمیشه اما در آمریکا مثلا پنجاه نفر به مجلس میروند و یک رئیس موقت تعیین میکنند و نهایتا طرحها را به رای میگذارند.
کشور لابیهای رسمی
مجلس سنا ۹۰ نماینده دارد. در حال حاضر کنگره آمریکا (یعنی مجموعه مجلس نمایندگان و مجلس سنا) دست جمهوری خواههاست ولی مثلا برای برجام، در مجلس سنا چند جمهوری خواه به برجام رای مثبت دادند و مانع از رد آن توسط کنگره شدند.
ایالات متحده، کشور لابی بازی سیاسی است. مثلا آیپک (AIPAC) لابی یهودیان آمریکاست یا لابی محیط زیست. به صورت قانونی و رسمی گروه های لابی گر هستند و فعالیت می کنند. لابیهای گوناگونی از ضعیف و قوی وجود دارند اما قویترین لابی همین آیپک است. در همین دور اخیر انتخابات، هر دو نامزد به فاصله یک روز به دیدار بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی رفتند تا بتوانند از طریق او، به منابع لابی قدرتمند یهودیان ایالات متحده دست پیدا کنند.
هزینه برگزاری انتخابات در آمریکا شش میلیارد دلار است. برای همین است که احزاب دیگر توانایی حضور در جریان رقابتها را ندارند. این شش میلیارد دلار باید توسط کاندیداها تامین بشود. به همین دلیل شرکتهای بزرگ به عنوان حامی مالی نامزدها معرفی میشوند؛ مثلا مایکروسافت از اوباما حمایت میکند و اپل از رقیبش.
یکی از نکات جالب در زمینه فعالیتهای سیاسی در این کشور، ممنوعیت دریافت پول از خارج کشور است؛ یعنی هزینههای ستاد انتخاباتی باید از داخل کشور تامین شده باشد. به همین منظور، کشورهای خارجی اقدام به تاسیس شرکتهایی در آمریکا میکنند و از درآمد آنها خرج رقابتهای سیاسی میکنند. مثلا در زمان رژیم سابق ایران، بنیاد پهلوی (بنیاد علوی فعلی) تاسیس شد تا با فعالیتهای اقتصادی، کسب درآمد کند و سپس از آن به عنوان اهرم فشار ایران در انتخابات استفاده شود.
اکثر قریب به اتفاق تیزرهای تبلیغاتی نامزدها هم توسط شرکتها و لابیهای حامی ساخته میشود. مثلا انجمنی به نام حامیان حمل سلاح در آمریکا وجود دارد که در این انتخابات حامی دونالد ترامپ است و کلیپهای متعددی را علیه هیلاری کلینتون تولید کرده است.
بافت اجتماعی غیرسیاسی آمریکا
جامعه آمریکا به شدت تحت رسانه است و رسانه کاملا سیستم افکار عمومی را مدیریت میکند.
به عنوان مثال، یک کارگر از ابتدای هفته تا پایان هفته در یک کارگاه تولید کفش مشغول کار است و نهایتا یک جفت کفش تولید میکند و دستمزدی میگیرد. در روزهای تعطیل آخر هفته، بر اثر تبلیغات سنگینی که توسط رسانههای مختلف صورت میگیرد، این کارگر مجبور میشود تا به فروشگاه برود و همان کفش را با قیمتی بالاتر برای فرزندش تهیه کند. این همان علت فقیرتر شدن فقرا و ثروتمندتر شدن ثروتمندان در این جامعه است.
مردم آمریکا به شدت تحت تاثیر رسانههای سرگرمیساز هستند و با مسائل سیاسی چندان درگیر نیستند. چندی پیش یکی از خبرنگاران تلویزیون فارسی صدای آمریکا، تصویری از رهبر معظم انقلاب را در دست گرفت و به میان مردم رفت و عکس را به آنها نشان داد. اکثریت قریب به اتفاق آنان، تصویر را نمیشناختند یا با افراد دیگری نظیر پاپ اشتباه میگرفتند.
چه حبره اینجا???