روز کارگر
بابای کارگر چه شکلی است؟

راه راه: موضوع انشا: شغل پدر خود را معرفی کنید

به‌نام خدا
بابای ما شغلش کارگری است و هر روز از صبح تا شب کار می‌گَرَد. او بسیار مرد پرتلاش و زحمت‌کشی است و آن‌قدر کار گَریده که دست‌هایش شبیه خاک کویر ترک خورده‌است.

 

بابای کامبیز مدیر است و او یک‌عالمه اسباب‌بازی دارد و کلی هم پارک و شهربازی و این‌ها می‌رود. اما تفریحات ما خیلی باحال‌تر است.

وقتی بابا از سر کار می‌آید، به من و برادرم می‌گوید که روی کمرش راه برویم و ما آن‌قدر روی کمرش بالا و پایین می‌پریم تا خمیدگی کمرش زیر بار مشکلات را صاف کنیم. این خیلی تفریح خوبی است و ما کلی می‌خندیم و کیف می‌کنیم.

 

کار پدر ما خیلی خطرناک است. او با یک دستگاهی کار می‌کند که شبیه یک غول است و حتی صدای غول هم می‌دهد! بابا و همکارهایش اگر مواظب نباشند، دستگاه آن‌ها را می‌خورد! ولی آن‌ها خیلی شجاع هستند. آن دستگاه آن‌قدر وحشتناک است که عمرا بابای کامبیز بتواند به آن دست بزند!

 

بابای ما اجازه نمی‌دهد ما چیزی به دیوار بکوبیم. من فکر می‌کنم این بخاطر شغلش است. چون می‌گوید اگر خانه طوری‌اش بشود، با این شندرغاز حقوق کارگری چطوری درستش کنم تا صاحب‌خانه کله‌مان را نکند! ما حتی ساعت دیواری را هم نوبتی با دست روی دیوار نگه می‌داریم.

ولی ما دیدیم کامبیز تمام عکس‌هایش را که در آتلیه گرفته است به دیوار اتاقش کوبیده. تازه برای خودش اتاق جداگانه هم دارد!

 

من فکر می‌کنم این بخاطر کسانی که حقوق باباهایمان را تعیین می‌کنند، باشد. چون حقوق بابای ما را چندتا نهاد و مسئول و این‌ها که دانشمند نیستند، تعیین می‌کنند ولی حقوق بابای کامبیز را ستاره‌شناس‌ها!

 

شغل پدر ما خیلی خوب است ولی او همیشه اصرار دارد خیلی درس بخوانم تا برای خودم کسی بشوم. بابای همه بچه‌ها به‌جز کامبیز، به آن‌ها همین را می‌گویند و من همیشه فکر می‌کنم اگر کارگر شدن، کسی شدن نیست؛ پس وقتی ما بزرگ شدیم و کسی شدیم، دیگر چه کسی کارها را بِگَرَد؟ کامبیز به تنهایی؟!

ثبت ديدگاه