نگاهی طنز به تاریخچه سازمان مجاهدین خلق
در جستجوی پدر| مارکسیست خالی
۱:۱۱ ب٫ظ ۰۱-۰۲-۱۴۰۰
بسمه تعالی
در جستجوی پدر
نگاهی طنز به تاریخچه سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق، فراز و فرودهای زیادی در ایدئولوژی و شیوههای مبارزاتی خود داشته است؛ اما یک شعار همیشه سرلوحه رفتارهای آنها بوده است؛ اینکه «بی پدر نیستیم!» آنها به خوبی اهمیت سر سفره پدر و مادر بودن را میدانستند؛ به همین علت در هر دورهای و در هر شرایطی یک پدر داشته اند؛ و هرگاه پدرشان را از دست میدادند، در جستجوی پدر بعدی خود میرفتند.
توجه: عباراتی که در متن بولد یا برجسته شدهاند حقایق تاریخی هستند؛ هرچند بعضیهاشان انقدر عجیب و غریباند که شوخی به نظر میآیند ولی باور کنید زاییده تاریخ است، نه ذهن مشوش نویسنده!
قسمت چهارم
مارکسیست خالی!
«در این قسمت نگاهی میاندازیم به علت تغییر ایدئولوژیک در سازمان و تبعات آن»
روی آوردن به مبارزات مسلحانه در سازمان سبب نقد علمای اسلامی به این سازمان شد. از طرفی بعضی از اعضای مسلمان سازمان نیز میگفتند که خیلی از کارهایی که ما میکنیم مطابق ایدئولوژی اسلامی سازمان نیست. سازمان نیز با روی گشاده این نقدها را پذیرفت. مجاهدین خلق از آنهایی نبودند که وقتی یک نفر بهشان نقدی کند بگوید نه تو اشتباه میکنی و ما خیلی کارمان درست است. آنها پذیرفتند که خیلی از رفتارهایشان مطابق اسلام نیست به همین خاطر تصمیم گرفتند که دیگر مسلمان نباشند. یعنی به جای «مارکسیست اسلامی» به «مارکسیست خالی» تغییر ایدئولوژی دادند. خب مردم تا آن موقع فکر میکردند که اگر کسی کار اشتباهی انجام میدهد، راهش این است که دیگر آن کار را انجام ندهد. اما از آن به بعد متوجه شدند میشود به جای ترک کار اشتباه، دیدگاهمان را نسبت به کار اشتباه عوض کنیم.
این تغییر ایدئولوژی سبب رشد چشمگیر در سازمان شد. چرا که مسلمان بودن دست و پا گیر است. یعنی همیشه یک سری به شما گیر میدهند که این کارتان اشتباه است و چرا فلانی را الکی ترور کردید و از این دست بهانهها. البته مارکسیست بودن دنگ و فنگهای خودش را دارد. مثلا همین که بدانید تفاوت خلق ستمدیده و بورژوآ چیست و به کدامشان باید درود بفرستید و به کدامشان باید فحش بدهید!
در نهایت تقی شهرام در سال ۱۳۵۴ و در حالی که خیلی از اعضای سازمان در زندان بودند یک بیانیه ۵۰۰ صفحهای نوشت و رسما اعلام کرد که دیگر مسلمان نیستیم. خیلی از اعضای سازمان عصر همان روز این تغییر ایدئولوژی را پذیرفتند. اما بعضی دیگر مثل مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف گیر دادند که ببینند در این ۵۰۰ صفحه چه نوشته شده است. بعد هم به بعضی از قسمت های بیانیه ایراد گرفتند و در نهایت با این تغییر مخالفت کردند. البته انسان نباید انقدر مته به خشخاش بگذارد. وقتی یک نفر ۵۰۰ صفحه یک چیزی مینویسد لابد حرفش درست است و باید آن را بپذیریم. طرف بیکار نبوده که این همه بیانیه دری وری بنویسد. البته شاید بعضی جاهایش هم غلط باشد و از روی بی سوادی باشد. ولی آدمیزاد باید نیمه پر لیوان را ببیند و به جای قضاوت دیگران، با کفش آنها راه برود.
همانطور که گفته شد سازمان خیلی به منتقدهایش اهمیت می داد. آنها عقیده دارند که یا نقدها را اصلاح میکنیم یا منتقد را. و هنگامی که نتوانستند نقدهای شریف واقفی و صمدیه لباف را اصلاح کنند، در نهایت این دو نفر را اصلاح کردند. این فرایند اصلاح، در میان اذهان عمومی «ترور» نامیده میشود.
ثبت ديدگاه