از دفتر خاطرات محرمانه محمدرضا پهلوی
روزگار غریبی است، انور!
۱۰:۳۱ ق٫ظ ۲۰-۱۱-۱۴۰۰
۲۰ بهمن ۱۳۵۷/ قبل از شام
شام میخواهیم چکار بابا؟ مملکت رِ به نام خودشان زدند تمام شد رفت!
همه خوش خیال نشستند سر میز شام پادشاه. هیچکس نمیبیند دار و ندار ما دارد از دستمان میرود! پریروز نتوانستیم آرام بگیریم، به رابط گفتیم به بختیار بگوید خبر مرگش از گارد جاویدان استفاده کند، جهنم و ضرر. خودش که عرضه ندارد مردک ابله. گارد ویژه ما رِ ول کرده بین مردم و انگار و نه انگار. از آن بدتر، کار دنیا رِ میبینی؟ همه چیز دست به دست هم داد تا نیروی هوایی ما، همافران ما، نیروی عزیزتر از جان ما، رفتند قاطی مردم! زدند گارد شاهنشاهی رِ ناک اوت کردند. یعنی روز روزش اگر بین همافرها و گارد جاویدان مسابقه میگذاشتیم و جایزه نفیسی هم میدادیم، همدیگر رِ اینجوری تیکه و پاره نمیکردند. این خمینی اینقدر به ارتش و نیروهای ما گفت شما فرزند مایید، که بفرما! فرزندانش یک تف انداختند روی یاد و خاطره ما و برو که رفتی.
دلمان میخواست زنگ بزنیم یار همیشگیمان، انور سادات، و بگوییم: روزگار غریبی است، انور. کار دنیا رِ میبینی؟ هیچکس لیاقت پادشاهی و دیکتاتوری ما رِ نداشت. حالا دیگر فرمانده کدام ارتش و پادشاه کدام مملکت باشیم؟
ثبت ديدگاه