راه راه: خواجه بهاره رهنما از شاعران قرن چهارم و اوایل قرن ششم و معاصر حافظ است که محضر مولانا را درک کرده است و با ملک الشعرا بهار و قیصرامین پور حشر و نشر داشته است. سبک شعری خاص این شاعر را می توان «بیدل پلاس» نامید. گرایش جدیدی در مکتب هندی که نتها دیگران قادر به درک منظور واقعی شعر نیستند بلکه حتی خود شاعر هم قادر به درک منظور واقعی خود نیست. این بانوی شاعر را می توان از محدود شاعرانی نامید که در عصر خفقان علیه زن توانسته استعداد درخشان و برجسته یک زن را به رُخ بکشد و از این حرفها. در ادامه توجه شما را به توضیح چند نمونه از اشعار وی جلب میکنیم، باشد که لامپی باشد در در این بی برقی برای دیگر شاعران جهان.
شعر یک
نه، دیگر زن باران نیستم
نه، زن بارانم
نه پای به جاده زدن دارم!
معمولی شده ام
آنقدر معمولی
که دفتر شعر چاپ می کنم
امضا می کنم
و می دهم
به زنان بارانی شهرم
شاعر در خط اول شعر می فرماید: نه دیگر زن باران نیستم که با توجه به اینکه خود شاعر زن است و باران هم اسم زن است در ابتدا اینطور به نظر می آید که شاعر با یک نفر همجنس خود ازدواج کرده است و شاعر برای رهایی از خفقان جامعه مردانه و زن ستیز می گوید: از این یه بعد زن باران نیستم و مرا به حال خود بگذارید.
اما اذیتها که ادامه پیدا میکند شاعر هم شجاعت به خرج داده و اعلام میکند که اصلا من زن بارانم میخواهید چه غلطی بکنید؟ و این مصرع از شعر نشان از توان جسمی شاعر دارد بنابراین میتوانیم چنین استدلال کنیم که شاعر کاراته باز است.
اما در خط بعدی شعر میگوید: من پایی ندارم که به جاده بزنم که پای به جاده زدن کنایه از مقابله با سنتها و توی سر خرافات زدن است که شاعر میگوید من این کار را نمیتوانم بکنم و با جامعه مردستیز مقابله کنم که این مصرع خاکی بودن و شکسته نفسی کردن شاعر را میرساند.
باید گفت: توکه پدر هرچه مرد است را در آوردی چرا این حرف را می زنی؟ در ادامه شاعر میگوید که معمولی شده ام. خب شما حتما سریال پایتخت را دیده اید و نقی معمولی را هم می شناسید. اینجا شاعر اشاره میکند که معمولی شده است که معمولی شدن کنایه از مرد شدن دارد و شاعر میگوید: اصلا منی که با باران ازدواج کردم مَردم و ازدواج من با باران از نظر قانونی هیچ ایرادی ندارد و شاعر با یک تغییر جنسیت استراتژیک با جامعه مردسالار به خوبی مبارزه میکند و در ادامه میگوید: من آنقدر مردم که دارم دفتر شعر چاپ میکنم! که این مصرع اشاره به اوضاع خفقان زمان شعر دارد که در آن زنان نمیتوانسته اند اشعارشان را چاپ کنند. و شاعر ادامه میدهد که من نه تنها کتابم را چاپ میکنم بلکه آن را امضا میکنم و میدهم به دیگر زنان بارانی شهر که زنان بارانی شهر منظور افرادی اند که با باران ازدواج کرده اند که در حقیقت همان هووهای شاعر هستند! این مصرع ذهن باز شاعر را نشان میدهد. در آن زمان که دوران هووکشون بوده شاعر کتابش را امضا میکرده و به هووهای خود هدیه میداده است که این اوج روشنفکری شاعر را نشان میدهد.
شعر دو
کلیدی به گردن
و کلیدی به دست انداخته ام
اما واقعیت این است:
«من نشانی همه درها را گم کرده ام»
اگر شما تاکنون کلید را در جیب می انداخته اید اشتباه میکرده اید. چون کسانی هستند که کلید را در دست و گردن می اندازند و این بیت به طور ضمنی فقر زیاد شاعر را میرساند که چون پول نداشته النگو و گردنبند بخرد از کلید استفاده میکرده است که با این حرکت میتوانسته با یک تیر دو نشان یزند: هم دست و گردنش از زیورآلات خالی نماند و هم با تبلیغ برای یک نامزد انتخابات که گویا او هم در دست و گردنش کلید آویزان میکرده و به نوعی کلید نمادش بوده است، در ستاد او به یک شامی چیزی میرسیده و از فقر نجات پیدا میکرده است و این بیت هوش زیاد شاعر و فعالیت های انتخاباتی هوشمندانه او را به دست میدهد.
و در ادامه اما خودش اعتراف میکند که من با اینکه برای یک نماینده خاصی تبلیغ کرده ام اما نشانی همه درها را گم کرده ام یعنی نمیدانم که این نماینده بر حق است یا نیست و آیا من جدا از وجه مالی قضیه از لحاظ مصالح ملی قضیه؛ کار خوبی کرده ام که از او حمایت کرده ام یا نه؟ و این بیت به خوبی پشیمانی شاعر از فعالیتهای انتخاباتی اش را میرساند.
شعر سه
گیج ماندن
گیج رفتن
من چرخ میخورم
دنیا با من میچرخد
مسئول این توهم تویی
در عصر حاضر دانشمندان بر این عقیده اند که زمین میچرخد اما اینکه چرا زمین میچرخد نظریه قابل قبولی ارائه نکرده اند. اما در اینجا شاعر دانشمند ایرانی فقط در پنچ مصرع دلیل علمی چرخش زمین را شرح میدهد. در دو خط اول با اشاره به گیجی اهالی دنیا میگوید: شما با این نحوه راه رفتنتان معلوم است که خیلی از مرحله پرتید و از حقایق علم خبر ندارید
به نظرم این اشعار خزعبلاتی بیش نبود و ایشان با افتخار میتواند لقب لسان العیب را دریافت کند
چقدر خوب بود :))))
???واقعا….فقط…
متاسفم?…
التماس تفکر؛
از منظر ادبی هر سه شعر در جایگاه والایی قرار دارد و از جمله اشعار سپید و هایکو
(new hayko) قرار دارد در شعر اول شاعر به خشکسالی و نباریدن باران بر سر مردم معمولی اشاره دارد که نگاهی به سخن یکی از بزرگان نیز دارد که فرموده بود: *ابرها به زیر دستها نگاه میکنند و چون کویر میبینند نمیبارند* شعر دوم اشاره پیرزنی دارد که فراموشی گرفته و خانه را گم کرده است با اینکه کلید را دم دست و جلوی چشم گذاشته است ، و شعر سوم سنت شکنی بزرگی است در مفهوم کلمه ساقی که در اشعار حافظ جایگاه والایی دارد اما اینجا شکایت از ساقی را میبینیم که جنس نامرغوب دستش داده و توهم زده است این مطالب عمیق را فقط خود ِ شاعر درک میکند و بنده ، خواهش میکنم ادبیات کلاسیک را به لجن نکشید و این یک خواجه رهنما را بگذارید بماند برای ما
شعر املتو چرا تفسیر نکردی؟
من دیگه ایرانی نیستم
متاسفم که شعور مردم تا این حد سطحی دیده ومتاسفم برای انتشاراتی که این ها چاپ کرده
خیلی طنز قشنگی درآورده بودین
خواهشا ادبیات شعر کشورو بمسخره نگیرید، بهاره مدرک کیلویی گرفته حتی چگونه حرف زدنشو بلد نیست ،این خانم بااین چرندیات نشان داده چقدر دلفک بوده
خواهشا ادبیات شعر کشورو بمسخره نگیرید، بهاره مدرک کیلویی گرفته حتی چگونه حرف زدنشو بلد نیست ،این خانم بااین چرندیات نشان داده چقدر دلفک بوده
تراوشات یک مغز معیوب ۱۱ سال طول کشید تا کتابمو چاپ کنم چون پولشو نداشتم و حالا که چاپ شده ناراحتم چون این مغز معیوب هم کتاب داده بیرون
کاملا دری وری بود و بی مفهوم