مکالمات تلفنی اعلیحضرت با هِنری کیسینجر دم رفتن!!
سالروز نیاز به استراحت!
۳:۲۸ ب٫ظ ۲۶-۱۰-۱۳۹۶
راه راه: [*توجه: با توجه به لهجهی غلیظ کیسینجر، مکالمات او به فارسی سلیس ترجمه شده است!]
۲۶دیماه ۱۳۵۷
-سلام جناب کیسینجر عزیز! خواستم دم ِ رفتن هماهنگ باشیم! همونطور که گفتی بودی از سه روز پیش همهجا گفتم پانکراسم رگ به رگ شده و خستهام!
+سلام پَه پَه! خوب کردی! باور کردن؟
-بله بله! از دیروز هم عمدا دست به قلوه و کج راه میرم تا برنامهی رفتن رِ طبیعی جلوه بدم! فقط شما حواست هست دیگه؟ خونه و ماشینِ رِ اونجا اوکی کردی؟!
+آفرین! خوب پیش رفتی! فعلا دادم یه اتاق دلباز توو کاج پادشاهی مصر واست آماده کردن!! جاگیر که شدی تک بزن!
-مرسی که حواست به روحیهی ملوکانهی ما هست!! به امیددیدار تا فردا!
بهمنماه۱۳۵۷
-سلام کیسینجرجان! ای بابا شما کجا موندید؟ قرار بود همدیگر رِ زیارت کنیم که!
+سلام…نشد دیگه!
-اون هواپیمایی هم که ما رِ تا اینجا رساند خیلی کوچیک بود! نزدیک بود چمدان جواهرات فرح رِ به خودش ترجیح بدم! خوب شد یکی از خدمهی پرواز را پرت کردیم بیرون چمدان جا شد وگرنه بدون فرح اینجا سخت میگذشت! خب حالا هماهنگی ها رِ کی انجام میدی که من بیام اونجا پیش شما؟!
+آفرین! حقا که پادشاه با درایتی هستی! منم چک کردم! هیچ پولی جا نذاشتی کلک! نگران نباش، چند روز دیگه خبرت میکنم. تو فعلا اونجا خوش بگذرون! تا بعد!
اردیبهشت۱۳۵۸
کیسیجان درود! دستمان به کرواتت! از مصر و مراکش ما رِ انداختند بیرون! هر چه به این در و آن در می زنیم هیچکس به ما جا نمی دهد! چشمسفیدها! یعنی جواب آن همه خوش خدمتی ما در ایران یک پنت هاوس نقلی در لندن یا پاریس نبود؟!
+……
-حرصمان بیشتر از فرانسه گرفته! شنیدهایم خمینی در آنجا اقامت دارد آنوقت ما؟! ؟ به زور در پاناما که معلوم نیست کجای نقشه است جایمان دادهاند!!
+……
-دلم عجیب گرفته کیسی جان! فقط امیدم به شما و کشورتان است! بیزحمت یک صحبتی با جیمی (کارتر) بکن دست ما رِ در وانشنگتنی، نیویورکی، شیکاگویی جایی بند کن خلاصه!
+پول مول چقد مونده واست؟!
– چیز زیادی نمانده…
+اوکی بای!
۲۷تیرماه۱۳۵۹
-سلام کیسینجر! شاید این آخرین مکالمهی ما باشد! دفعهی قبل که قطع کردی هر چه زنگ زدم مشغول بودی! خواستم بگم فرحِ ناقلا دویست چمدانمان رِ در زیر زمین قایم کرده بود!بگذریم…
آن جیمی نامرد که به ما جا نداد، آخر سر مجبور شدیم برگردیم مصر! اینجا حداقل هزینهی دوا و درمانمان کمتر در میآمد!
خواستم این دم رفتن برایت وصیت کنم…
+تق!…بوق… بوق… بوق…
-الو کیسی جان صدامو داری؟؟ الو الوو
الوووو…
موضوع خوبی بود . آفرین
خیییییییییییییییلی باحال بود:)