مراسلات نیویورک تهران (۲)
«شیرین» | ملعبه کودکانه
۱۰:۵۲ ق٫ظ ۰۲-۰۲-۱۴۰۴
هو الحبیب
شیرینم! سلام
زینالعابدین به قربانت!
امروز چند روزی است که در بلد نیویورک سکنی گزیدهایم. در معیت کامرانمیرزای نجفالدوله وقایع را راپورت میکنیم. بأی شکل دلمان رضا نبود در موسم شیرین عقد شما را تنها بگذاریم. چه کنیم که جهت رتق و فتق امور زندگی لاعلاج باید توشه سفر میبستیم. کامرانمیرزا شاهد است در مسیر طهران_نیویورک چه اندازه گوشت تلخی کردیم.
در طیاره ضعیفه جمیلهای برایمان تیاتر درمیآورد. من باب خروج تمشیت میکرد. خروس قندی به ما داد. ظن بردیم ضعیفه رجاله به ما نظر دارد. میخواست ما را بفریبد. کامران میرزا مدعی بود برای نیفتادن فشارمان است. تصدقت باور نکردیم. دیگر پیاش را نگرفتیم. خوبیت نداشت.
پس از وصول ما به نیویورک، در دَم راپورت حریق در بلد لسآنجلس را دادند. کامرانمیرزا فیالفور عازم آنجا شد. اخبار واصله حاکی از آن بود که رجال مملکت جهت تحقیر حریق، اطفای آن را به یمین لوزالمعدهیشان سپردهاند. عوام هم جبراً جهت خاموش کردن شرار با مشت آب حمل کرده، روی آن میریزند. عدهای جهت اطفا، فوت کثیر در کیسهای انباشته، سر آن را به سمت زبانههای نار میگیرند.
ظن ما شد کسی از حضور ما بویی برده است. گفتیم نکند غدارها دسیسه سوء قصد به جان ما را چیدهاند. اما بعون الله تعالی این افکار قبیحه را از خود دور کردیم. و ان یکاد و چهارقل خوانده به یمین و یسارمان فوت کردیم. کامرانمیرزا از برای ملازمت ما تقاضای بسیار نمود. نپذیرفتم. گفتیم آتشی که ۱۲ هزار ساختمان را ویران کند و ۱۳۰ تا ۱۵۰ میلیارد دلار خسارت به بارآورد برای ما ملعبه کودکانه است.
زین آتشِ نهفته که در سینهٔ من است/خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
شیرینجان فی الواقع بعد از دیدار شما دیگر چیزی نمیتواند آتش بر جانمان بزند. الا جستن دو مستخدم رسمی دولت جهت کفالت استقراض ازدواج. در انبا گشتیم. غریب آنکه خلاف قاعده ممالک محروسه ایران، در این واقعه رول خرمگسی را از آکتورها، آکتریسها و رژیسورها و رعایای سینماتوغراف گرفته بودند. فی المثل همین آنجلیناخاتون جولیالسلطنه، آکترس هالیوود که پیشتر در قائله ممالک محروسه رول دایگی ما را ایفا میکرد. فیالحال مشغول دادن آب به یابوهاست. حکماً سر به جیب مراقبت فرو برده و در بحر مکاشفت غرق شدند. بلکه هم نرخ روز رولها را منطبع نکردند.
فی الواقع آتشِ بلد لسآنجلس روزی خاموش خواهد شد اما دو چیز را فرجامی نیست یکی آتش عشق شما در دل ما و دیگری افزایش تورم. مستاصلیم که با درد فراق چه کنیم؟ چشم داریم کاغذ شما برسد. چشممان به جمال خط شما بیفتد. این درد کمی تسکین یابد. آل غربت چنگ برگلوی ما انداخته. حسب حالتان را برایمان کتابت کنید. بلکه هم قوت بازوی ما در جدال با آل غربت شود. ایضاً حوادث جاریه طهران را.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
دوستدار تو، زینالعابدین
ادامه دارد …
ثبت ديدگاه