ذکر معلم
فرهنگ مانیکوری

آن خورده گچ پای تخته، دشمن دانش‌آموز شلخته، دائماً می‌گفت کجاش سخته
معلم پرشور مدالله توفیقاته‌ فی‌المانیکور
آورده‌اند در زمانی همین حوالی وزارت فخیمه آموزش و پرورش احساس خلائی بزرگتر از سوراخ ازون کرد، بزرگان بدون دادار دودور البته به سبک خود و خیلی لاکچری در بزم شادانه به این نتیجه رسیدند که درب ورودی دانشگاه فرهنگیان را کمی بزرگتر کنند و مِن بعد فوج فوج کبوتران عاشق علم و تدریس از این در وارد شده و از آن در، معلم، خارج شدند؛ اما از آنجایی که واقعاً این شغل انبیاست و هیچ پیامبری هم مایه تیله‌ای در بساط نداشت، این گوگولی‌ها به سمت شغل دوم رفتند. عده‌ای اسنپ، عده‌ای عریضه‌نویس و خلاصه؛ اما کاروبار بعضی‌ها بیشتر سکه شد. آن‌که با ذکاوتش فهمید نان نه در چرخ‌های ماشین، بلکه در اینستاگرام است، آنها به بلاگری روی آوردند و کلهم برای خود «گنگستر شهر آمِل» شدند!
در این میان وزیر فخیم و فهیم آموزش و پرورش از این وضعیت برآشفت و زیر دوش حمام آواز در داد
از خدا پنهون نیست از تو چه پنهونه
با داشتنت بازم دلم نگرونه

ثبت ديدگاه