همکاسه
۵:۲۹ ب٫ظ ۲۵-۱۲-۱۴۰۱
نوروز که همکاسه ماه رمضان است
انفاس خوشش از پس افطار عیان است
تمرین جهاد است سحر تا دم افطار
هنگام اذان قوم مغول در کفمان است
یک باک درون من اگر تعبیه کردی
خوردیم به قدری که امید فوران است
اذکار رکوعم همه در معرض آروغ
این معده چطور آمده و توی دهان است
غش کردهام و خواب مرا هم تو خریدی
تسبیح تو با هر نفسم در جریان است
صد رحمت تو بر من رسوای شکم پر
انقلت نیارد که چنین است و چنان است
آمد رمضان معده همسایه دوباره
شد زخمی و یک ماه پی وصله آن است
ما را چه به اینقدر سوسولیت معده
رودل ته بیماری ما و اخوان است
از چشمک آجیل به صد حیله گذشتیم
این چشم به فضل تو خدایا نگران است
ما اهل مناجات نبودیم ولیکن
بیدار که هستیم همان قد توان است
عید و رمضان خورده گره با هم و امسال
تحویل همان لحظه افطار و اذان است
اینها که چرند است و تو آگاهترینی
پایان خوش قصه موسی و شبان است
ثبت ديدگاه