بررسی فیلم جدید رامبد جوان
زودپز؛ نه آنقدر پخته که انتظارش را دارید
۹:۰۰ ب٫ظ ۲۵-۰۷-۱۴۰۳
هشدار: امکان لو رفتن بخشهایی از فیلم وجود دارد.
فیلم کمدی زودپز جدیدترین ساختهی رامبد جوان است که به تازگی روی پردهی سینماها رفته است. داستان فیلم در دههی شصت و زمان جنگ میگذرد و در مورد دو باجناق به نامهای سیروس با بازی محسن تنابنده و شاهین با بازی نوید محمّدزاده است که بعد از کشته شدن پدرزنشان در حادثهی ترکیدن زودپز، سعی میکنند او را جزو شهدای موشکبارانهای تهران جا بزنند تا از قِبَل نام شهید، برای خود و خانوادهشان امتیازاتی بهدست آورند.
اولین نکتهای که دربارهی فیلم زودپز به چشم میخورد این است که سازندگان سراغ قالبی رفتهاند که امتحان خود را پس داده است؛ یعنی روایت داستان در فضای دههی شصت و شوخی با ویژگیهای خاص آن دوره و نیز سوءاستفادهی دو دوست تقریباً قالتاق برای کسب موقعیت و جایگاه از شرایط ویژهی آن دوران. پس تا اینجای کار فیلم یک کلیشه است و هیچ خلاقّیتی در آن وجود ندارد. داستان فیلم هم تفاوتی با فیلمهای مشابه خود ندارد؛ اگر به خاطر داشته باشید در فیلم هزارپا هم شخصیت اصلی فیلم قصد داشت خود را یک جانباز جا بزند تا موقعیتی را به دست آورد؛ پس اصل داستان سوءاستفاده از ارزشهای جنگ در این فیلم چیز جدیدی نیست و غیر از هزارپا در سریالها و فیلمهای دیگری هم از این ایده استفاده شده است.
تنها چیزی که در این فیلم متفاوت است، بازی نوید محمّدزاده در یک نقش کمدی است که تا قبل از این تجربهاش را نداشته.
تقریباً در سراسر فیلم شوخیها و دیالوگهای خندهداری وجود دارد که باعث خندهی تماشاگران میشود؛ اما نکتهی قابل توجّه این است که این شوخیها تا حدّ زیادی روی دوش دو بازیگر اصلی فیلم است و درواقع بازی و واکنش آنها در موقعیتهای مختلف باعث خنده میشود و اصل داستان و موقعیتهای فیلمنامه به خودی خود کمدی زیادی ندارند. اما تفاوت زودپز با فیلم قبلی رامبد جوان یعنی قانون مورفی، این است که بازی و ریاکشنهای خندهدار بازیگران در سراسر فیلم وجود دارد و منحصر در چند سکانس محدود نیست؛ تقریباً میتوان گفت ریتم شوخیهای فیلم به گونهای است که مخاطب هنگام تماشای آن خسته نمیشود. گرچه این شوخیها لزوماً بکر و تازه نیستند و قطعاً مشابه خیلی از این شوخیها را در آثار دیگری دیدهاید؛ مثلاً صحنهی مواد کشیدن دو شخصیت اصلی و صحبت کردنشان در آن وضعیت، شوخی جدیدی نیست.
همانطور که قابل پیشبینی بود، شوخیهای جنسی و حتی بعضاً زننده در این فیلم نیز وجود دارد؛ شوخیهایی که حتی در بیشتر مواقع باعث خندهی مخاطب در سالن هم نمیشد و سازنده صرفاً به این دلیل که از قافلهی استفاده از چنین شوخیهایی عقب نماند، آنها را در فیلم چپانده است. گرچه باید گفت میزان استفاده از این شوخیها در این فیلم خیلی بالا نیست و حتّی در مواردی مخاطب به سرعت متوجّه آنها نمیشود.
مشکل اصلی که در مورد کمدی فیلم وجود دارد، اصل موضوع آن است. موشکبارانهای تهران حادثهی بسیار تلخی بود و تعداد زیادی از هموطنانمان در این موشکبارانها مظلومانه شهید شدند و گذشت زمان هم چیزی از تلخی آن کم نکرده است. حال در فیلم زودپز موشکباران تبدیل به یک اتّفاق عادّی شده که شخصیتهای اصلی فیلم انتظارش را میکشند تا بتوانند نقشهی خود را پیاده کنند و بعد از هربار که این اتفاق میافتد، داستان بدون توجّه به تبعات تلخ و غمبار موشکباران، با سرخوشی ادامه پیدا میکند.
هرچند در جایی از فیلم وقتی موشک به یک بیمارستان برخورد میکند و اینبار شخصیتهای اصلی فیلم درگیر ماجرا میشوند و شخصیت شاهین از سرنوشت دو نوزاد خود بیخبر است، روند کمدی و شوخی داستان متوقّف شده و واقعاً سکانس غمانگیز و تأثیرگذاری رقم میخورد، اما ناباورانه این حادثه هیچ تأثیری روی دو شخصیت اصلی فیلم نمیگذارد و بعد از ختم به خیر شدن ماجرا سیروس و شاهین همچنان نقشهی خود را ادامه میدهند تا به هدف اشتباه خود برسند. پس فایدهی این سکانس پر آب و تاب و تأثیرگذار چه بود؟ به نظر میرسد فقط برای اینکه کمی از زهر شوخی با موشکبارانهای تلخ کاسته شود، این سکانس به فیلم اضافه شده است.
یکی از نکات منفی فیلم منطق ضعیف برخی اتفاقات فیلم است؛ مثلاً چطور شخصیتهای فیلم وسط یک عروسی ماشین عروس را میدزدند و هیچکس متوجّه آن نمیشود؟ یا چطور یک موشک عملنکرده از بالای یک ساختمان بلند آنهم با سرِ جنگی روی زمین میافتد و منفجر نمیشود ولی در جای دیگر با ترکیدن یک زودپز، موشک عملنکرده منفجر میشود؟ یا چطور ممکن است کارکنان صدا و سیما بعد از تهیهی گزارش از محل موشکباران با خیال راحت به ساندویچی بروند و تمام تجهیزات فیلمبرداری را هم در ماشین به امان خدا رها کنند تا سیروس و شاهین بتوانند به راحتی آنها را بدزدند؟ یا چطور در زمان جنگ که آموزشهای متناسب با جنگ در مدارس و مساجد و رادیو و تلویزیون آموزش داده میشد، مردم تفاوت آرد و عامل شیمیایی را نمیدانند و با برخورد موشک به نانوایی و پخش شدن آرد در هوا فکر میکنند حملهی شیمیایی صورت گرفته است؟ از این قبیل اتفاقات که منطق آنچنان قوی ندارند، در چند جای داستان به چشم میخورد.
از دیگر نکات منفی فیلم میتوان به قابل پیشبینی بودن برخی اتفاقات فیلم اشاره کرد؛ برای مثال اصل ایدهی جا زدن پدرزن به جای یک شهید، چیزی است که در همان ابتدای فیلم و در بیمارستان، مخاطب آن را میفهمد و مسیر کلی داستان مشخّص میشود؛ یا همان پخش شدن آرد در هوا و اشتباه گرفتن آن با حملهی شیمیایی، اتفاقی است که قابل پیشبینی بود و پس از فرار و وحشت سیروس و شاهین از شیمیایی شدن، هر لحظه انتظار میرفت یک نفر اعلام کند که حملهی شیمیایی در کار نبوده است؛ یا منفجر نشدن موشک عملنکردهای که از بالای ساختمان میافتد هرچند غیرمنطقی اما کاملاً قابل پیشبینی بود؛ یا در جای دیگر انفجار موشک عملنکرده بعد از ترکیدن زودپز هم اتفاقی بود که مخاطب کاملاً آن را حدس میزد. از این قبیل اتفاقات و یا شوخیهای قابل پیشبینی و تکراری هم در فیلم کم و بیش دیده میشود.
یک نکتهی منفی و عجیب فیلم، حضور بیمورد شخصیت شبنم با بازی گلاره عباسی در فیلم است که اصلاً معلوم نیست چه هدفی دارد و حضورش در فیلم چه تأثیری بر روند داستان میگذارد. با نوع معرّفی این شخصیت در فیلم انتظار میرفت این کاراکتر تأثیر بیشتر و تعیینکنندهتری روی داستان داشته باشد و عامل بههم خوردن تمام نقشههای دو شخصیت اصلی فیلم باشد؛ اما در نهایت از این شخصیت صرفاً برای بازگرداندن جنازهی پدرزن استفاده شد که آن هم میتوانست با هر اتّفاق پیشبینی نشدهی دیگری رقم بخورد، همانطور که در سراسر فیلم هربار به طریقی تیر سیروس و شاهین به سنگ میخورد و جنازه دوباره نزد خودشان بازمیگردد. پس حضور شخصیت شبنم در فیلم کاملاً بیمورد است و داستان نیمهکارهی این شخصیت فقط زمان فیلم را طولانی کرده است.
در مجموع فیلم زودپز اثری سرگرمکننده است که نسبت به فیلمهای قبلی رامبد جوان بانمکتر است؛ اما با یک اثر متفاوت و خاص که اتفاق جدیدی در سینما رقم زده باشد و یا چیزی به مخاطب اضافه کند رو به رو نیستیم و این فیلم را نیز باید همسطح سایر فیلمهای مشابه مانند نهنگ عنبر، هزارپا و فسیل دانست؛ چه بسا فیلم فسیل نسبت به زودپز یک سر و گردن بالاتر باشد.
ثبت ديدگاه