پررو شده‌ای چو ته‌تقاری!

راه راه: گفتیم به نازنین نگاری
برهم زده ای چه اعتباری
در خانه ی ملتی عزیزم
یک دوره نه بلکه روزگاری
از فضل پدر تو را چه حاصل
جز یک ژن برتری که داری
گرچه پسر بزرگ اویی
پررو شده ای چو ته تقاری
داماد شدی ابولقوا را
ای صاحب شمِّ خواستگاری
گفتند به ما که اهل علمی
سنی ز تو رفته، بردباری
جز وقت حواله کرده‌هایت
چه با ادبی و باوقاری
بر اسب تو هرکه گفت یابو
بشنید سه فحشِ چارواداری
در نطق میان و پیشِ دستور
هی بوق به پشت بوق آری
(هی بوق به پشت هم میاری)
هر روز شُدید نشئه تر لیک
ماییم و فشار این خماری
زاییده تمام گاوهامان
رفته سرزا، خبر نداری؟

از برکت دولت تعادل
وز برکت مجلس چناری
چندیست به گرده‌مان سوارید
ای یار بِکِش به دوش باری
برخیز ز روی صندلیت
شاید بشود نمود کاری
یک ذره از این فشار کم کن
گر صاحب عقل و اختیاری
کاری هم اگر که بر نیامد
از حزب یمین و از یساری_
از کیسه ی خود بده به ملت
یک داروی ضد بار داری

ثبت ديدگاه




عنوان