نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (5)
کپی‌پیست

قسمت قبل

تصدقت شوم سلام
حالت چه‌طور است؟
می‌دانی که بسیار دلتنگت هستم؛ اما حیف که دیدارت میسر نیست!
پس بگذار ادامه‌ روند مادریابی‌ات را تعریف کنم.
تا آنجایی گفتم که با مادربزرگ و عمه‌ات سوار بر پراید هاچ‌بکم در بالا شهر، کوی به کوی گاز دادم و برزن به برزن دنبال مادرت گشتم؛ اما هر چه می‌گشتیم، انگار از مادرت کپی گرفته و چون شب‌نامه در همه‌جا پخش کرده بودند.
ماجرا آنقدر جدی بود که هر لحظه بیشتر از قبل به مشترک بودن پدر و مادر اولیه‌مان ایمان می‌آوردم!
مادرت کدام بود؟ کدام اصل و کدام فیک و کدام های‌کپی؟
چرا همه یک مدل بینی و گونه و فک و مو داشتند؟
مادر بزرگت درحالی که چشمانش دو دو می‌زد گفت: «چین می‌رفتیم راحت‌تر تشخیص می‌دادیم ننه.»
عمه‌ات اما نظر دیگری داشت!
آینه‌ کوچکی از کیفش در آورده بود و صورتش را وارسی می‌کرد… بعد ناگهان گفت: «دماغه!»
پرسیدم: «چی‌دماغه؟»
گفت: «اینی که چهارزانو وسط صورت ما نشسته دماغه!»
گفتم: «خب از همه دماغه!»
گفت: «نه! اونا بینی دارن، از ما دماغه!»
و بعد کمی سر انگشتش را تفی کرد و به مژه‌هایش مالید تا فر شود.
تهاجم فرهنگی! لحظه‌ای غافل شده بودیم و تهاجم فرهنگی داشت عمه‌ات را به چاهی بی‌انتها و ما را به ورطه‌ بدبختی می‌کشید.
کمی بیشتر می‌ماندیم، عمه‌ات تصمیم می‌گرفت کاسه‌حنای مادربزرگت را بردارد و کمی رنگ مو قاتی کند و یک کله‌ زرد عقدی تحویل ما بدهد که فرهایش را با اتوی لباس صاف کرده بود.
آنجا بود که مادرم به خاطر نجات دردانه دخترش از این تهاجم، عطای عروس پولدار را به لقایش بخشید و با جمله‌ «سر خر رو کج کن بریم خواستگاری ملیحه.» پرونده‌ این پروژه را مختومه اعلام کرد.
اما و ما ادراک ملیحه؟
دوست‌دار تو_ پدرت

ادامه دارد…

يك ديدگاه

  1. Mehdi.nikaeen ۱۴۰۳-۰۲-۲۶ در ۱۱:۵۶ ب٫ظ- پاسخ دادن

    😆😆😆 آفرین خیلی زیبا داستان رو به اینجا هدایت کردید. مشتاق ادامه ش هستیم👍

ثبت ديدگاه




عنوان