نامه‌ای به ملکه
از زمین سرد لندن به روح ملکه الیزابت

ما در اعماق خودمان، اوج گرما و جوشش را داشتیم؛ ولی از وقتی شما را روی دل ما گذاشته‌اند، کار از نقطه جوش گذشته و چنان می‌سوزیم که لحظه‌ای آرام و قرار نداریم.
شما که دست روی نقطه‌ای از ما نگذاشته‌اید که پایتان به آنجا دراز نشده باشد! از موجودات و معادن و آب و دریاها هم که بگذریم، مگر می‌توانیم از نقاط کوچک و حساس‌مان بگذریم؟ شما به جزایر برمودا، سنت هلن و بریستول و کلی جاهای دیگر که خودمان هم اسم‌شان را درخاطر نداریم، رحم نکردید. تازه بگذریم از جزایر ساندویچ جنوبی! باور کنید خود ما هم از بعضی از این نقاط‌مان خبر نداشتیم که کجای‌مان هستند، حتی فکر می‌کردیم ساندویچ صرفاً نام غذایی است که روی امعاء و احشای ما ملت سراسر دنیا می‌نشینند و می‌خورند، نمی‌دانستیم یک جزیره هم روی خودمان به این اسم داریم که ملکه آن را هم تصرف کرده است! باز هم خدا را شکر که ۹۶ سال بیشتر روی ما نبودید وگرنه تمام سوراخ پنیری‌های روی ماه را هم به نام خود سند می‌زدید.
هر چه تا لوزالمعده ما چنگ زدید و دست‌تان را تا مفرق به خاک ما فرو کردید در تاریخ ماند؛ اما حالا با افتادنتان روی دلمان چه کنیم؟ وضعیت طوری شده که آنقدر حجم آتش سرکار علیه در قبر سلیطه، زیاد شده که ما دیگر تحمل و گنجایش آن را نداریم و مجبور شدیم در آن سر دنیا در جزایر هاوایی از طریق آتش‌فشان، یک راه تنفس موقتی ایجاد کنیم و کمی بیرون‌روی داشته باشیم.
خواهشمندیم هرچه سریع‌تر، تو روح‌تان کاری کنید که کلاً هم شما خلاص شوید و هم ما نفسی تازه کنیم.

ثبت ديدگاه




عنوان