بخند

به کم و بیش روزگار بخند
به جهان بی‌اعتبار بخند

سعی کردم که شعر، طنز شود
باز اگر نیست خنده‌دار، بخند

خنده را توی سینه حبس نکن
شده با زور با فشار بخند

نه فشار زیاد،… در حدی
که به دستت نداده کار بخند

یک دو بارش کم است پس لطفا
ششصد و بیست و هفت بار بخند

ششصد و بیست و هفت بار کم است
ششصد و بیست و هشت بار بخند

شده تکرار قافیه؟ ول کن
نکش از این غلط هوار، بخند

اختیارت اگر که رفت از کف
چند لحظه بی‌اختیار بخند

گفته‌ای کار نیست، بیکاری
بی مواجب، بدون کار بخند

گر که بی خانه‌ای، ندارد عیب
شده حتی درون غار بخند

می‌کند هضم هرچه خوردی را
چند لحظه پس از ناهار بخند

گر ناهاری نبوده طوری نیست
به همین قصه زار زار بخند

مثل گنجشک کز نکن کنجی
مثل یک زاغ، قار قار بخند

منزجر گشته‌ای از این اشعار
باهمین حالِ انزجار بخند

گر که حالت نزار شد بی کار
باز از آن حالتِ نزار بخند

ثبت ديدگاه




عنوان