شعر طنز
خر برفت…

خر برفت…

به روحانی بگو پولت به کشور برنمیگردد
بگو سانترفیوژ های تو دیگر برنمیگردد

تو گفتی خر برفت و خر برفت و خر برفت آنشب
من آن خر را خریدم دیگر آن خر بر نمی گردد

تو هر چه داده ای بر ما چنان آبی است در کلمن
که ما نوشیده باشیمش.. برادر برنمی گردد!

بیا این کیک کاکائویی خوشمزه را بردار
بیا بردار! کیک زرد، دلبر! بر نمی گردد

اگر که کشور ایران به دست آرد دل ما را
یقین آرد که تحریمش سراسر برنمی گردد

ظریفِ ماست بخشنده، بسی خوشحال و خوش خنده
کسی از نزد این آقا، مکدر برنمیگردد

به قدری خنده میکردی برای شخص موگرینی
که خانومت یقین کرده که شوهر بر نمی گردد

بیا ای دولت از دلواپسانت حرف ها بشنو
که دلواپس دوباره روی منبر بر نمیگردد…

من از لبخند روزافزون که دولت داشت دانستم
که آن اموال مسروقه به کشور بر نمی گردد

اگر دزدی گریزد از در یک خانه فردایش
دگر از پنجره می آید از در بر نمیگردد

تمام آب سنگین را تو دادی تا رود آنور
بدان اما که پولش دیگر اینور برنمیگردد

تو پنداری که برگردد تمام پولها اما
به لات و لوت و لانچیکو، به شرخر بر نمیگردد

نمانده مهلتی دیگر، زمان رفته ست و میدانی
زمان یک ثانیه یا اینکه کمتر بر نمیگردد

تمام قافیه ها را برای شعر آوردیم
ولی ما باز میگوییم ازسر: برنمیگردد

بداهه سرایان: محمدکفشدوز، محمدحسین فیض، محمدعلیان، محمدحسین مهدویان، محمدرضا شکیبایی، محمدعلی درریز، سیدمحمدحسینی، سبحان ملک محمدی
بانوان ف.انوری، ر.علوی

يك ديدگاه

  1. خاله جان ۱۳۹۵-۰۵-۰۵ در ۴:۵۸ ب٫ظ- پاسخ دادن

    من از لبخند روزافزون که دولت داشت دانستم
    که آن اموال مسروقه به کشور بر نمی گردد

    درد دل ما بود واقعا

ثبت ديدگاه




عنوان