ذکر رضاشاه کاشف‌الحجاب
در ذکر آزادی زورکی نسوان

آن دوزنده کلاه شاپوری، آن ملقب به پالونی، آن نور چشم اهل تنور، آن الگوی اهل منقل و بافور، شیره‌کش شاهان، رضا شاه پهلوی از گیر‌دهندگان به فرهنگ و لباس مردم بود. گویند پیش از سلطنت به کار اصطبل و پشگل بود و در شاه‌شدن خر‌شانس.
نقل است روزی به دیدار آتاتورک رفت. اقامت چهارده روزه یک ماه به درازا کشید (بعدها گفته شد تماشای نسوان ترکیه در دو هفته میسر نمی‌شد، پس یک ماه به امر خطیر چشم‌چرانی اختصاص یافت).
شاهنشاه رضا پهلوی در سنه ۱۳۱۴ خورشیدی از بلاد ترکیه باز آمد پس فی‌الفور وزیر دربار و معارف را امر کرد جشن برپا کنند. ملازمان گفتند: اعلیحضرتا! همایونا! شاهنشاها! ای آن فلان فلان…. (و بعلت درازی فعل پاچه‌خواری، رشته سخن گم شد). رضاشاه سانسوره الله فحشُه و دهانه فریاد برآورد: بنالید پدرسوخته‌ها! ملازمان نالیدند: ما از اعلیحضرت همایونیِ فلان فلان، کرامات بسیار دیده‌ایم اما کرامات بعد از سفر فرنگ پشم تن ما بریزد. شاه گفت: مرتیکه‌ها! قصد داریم برای اعلام آزادی نسوان و احقاق حقوق ایشان قانون تصویب کنیم و شرافت این حکم اهل معرفت دانند. چون جشن برپا شد، رضاشاه کثرالله مصوباته نسوان دربار را گفت: از امروز آزادید روسری و روبنده و چادر بر سر نکنید. پرسیدند: چقدر آزادیم؟ گفت: همانقدر که مجبورید که آزادی را انتخاب کنید. از آن روز ملازمان موی پریشان کردند و رضاشاه را کاشف‌الحجاب نامیدند.
خبر به گوش همگان بردند. گفتند: این کشف حجاب نیست منع حجاب است والا!
نقل است شاهنشاه در عالم رویا نسوان را بدید که به شکرانه این مصوبه تشت زباله آتش می‌زنند و رقص و پایکوبی می‌کنند. چون از خواب بجست خوابگزار بخواست. خوابگزار گفت: خواب زن دیدن چپ است. پس هفت سال پای در یک چکمه کرد و چادر برکشید و در عهد او کله شق‌تر از او نبود؛ بِشکَن‌الله قلم پایه!

ثبت ديدگاه




عنوان