ذکر ابوالحسن بنی‌صدر
در ستایش نخست رئیس‌مرجمهور

آن منورالفکر طرفدار تیر انقلاب؛ آن در مسیر ارتقای مقامات، پرشتاب؛ آن رئیس‌جمهور پرطمطراق؛ آن تمامیت‌خواه خوش‌بر و بزاق؛ که تا واپسین نفس نشناخت کسی او را قدر؛ ابوالحسن بنی‌صدر – ببره الله مرده‌شور ترکیبه – بود؛ که به اُپنیَت مایند مشهور بود و از تحزب و تجنح (حزب و جناح‌گرایی) به‌دور بود.
نقل است روزی او را دیدند که سر در جیب تفکر فرو برده و دندان بر لثه اندوه می‌ساید. پرسیدند: «لثه اندوه دیگر چه سمی است؟» فرمود: «سمی که فضولی اندرش شما را نشاید». پس از خود خجالت کشیده، به طریق تواضع، سبب سر و دندان فرو بردن و ساییدن پرسیدند. فرمود: «ستادی چند به حمایت از کاندیدان مخالف حزب جمهوری به پا کردم. لیک جز بینی را سوختن، نتیجه‌ای حاصلم نشد. در عجبم از این همه دُگم‌اندیشی و حزب‌پرستی این حزب جمهورمآب… در آن حال که من خود «جمهور» را رئیسم!»
چون خرمشهر اشغال گشت، ظریفی او را گیر آورده، پرسید رئیس‌جمهورا!، فرمانده کل قوا! پس تو چه کردی؟ فرمود: «نگاه». پس ظریف از شدت و حدت تلاشش کف و روغن قاطی نموده و از ظرافت افتاد.
نیز ویکی‌پدیا – کثرالله اکاذیبه – در وصف شیخ نگاشت: «بنی‌صدر چنان گل و بلبل و روشنفکر بود و فرانسه و عربی بلد بود و از سر جمهوری اسلامی زیاد بود و اینها و جمهوری اسلامی او را تاب نیاورده، کله‌پایش نمود».
پس به سنه شصت هجری، مجلس بخیل (به جرم همکاری با جریانات ضد انقلاب و به رسمیت نشناختن قانون اساسی و بی‌احترامی به همه شئون نظام و اخلال در کار جنگ و قس علی هذا) از قدرتش به زیر آورده، به فرار مرغی مجبورش ساخت. گرچه جرایمش موهوم بود و حسن نیتش معلوم.
پس با هویت و صورت زنانه به بلاد فرانس گریخته و به اتفاق شیخ مسعود رجوی، به کار مجاهدین منافق، ممارست جست (که پیش از این نیز جسته بود، لیک قایمکی)؛ حَذَفَ الله امثالَه.

ثبت ديدگاه




عنوان