دور دور

رفتی به دانشگاه تا دانش بجویی
مثل گلی در گلشن دانش برویی
 
گفتی که دکتر می‌شوم مادر به زودی
ما دکترت خواندیم در هر گفت و گویی
 
دادم پزت را پیش اقوام و رفیقان
حالا نمایم روگشایت با چه رویی؟
 
ای دکتر بالقوه دیروزیِ من
حالا مریضی چمچه مال و نق نقویی
 
خاکم به سر دیدند وضعِ درهمت را
در بالکن همسایه‌های روبرویی
 
ژولیده‌ای مادر چرا مانند کرکس؟
رفتی به دانشگاه روزی مثلِ قویی
 
یک روز بویِ ادکلن می‌دادی از دور
رخت و لباست می‌دهد حالا چه بویی!
 
باور ندارم این تویی اینگونه داغان
چیزی بگو، حرفی بزن، آیا تو اویی؟
 
دانش نجوییده چرا برگشته‌ای پس؟
دکتر نگردیده چرا این سمت و سویی!
 
فرزند دانشجو به مادر اینچنین گفت:
مغژ مرا دادند بعژی ژژت و ژویی
 
وقتی که جایی مغژ آدم ژُژت و ژو ژُد
دیگر مگر که می‌ژَود دانژ بژویی
 
مردِ فژایی گژده‌ام من ژای دکتر
باید به اقوام اژ من اینگونه بگویی

ثبت ديدگاه




عنوان