رأی نمی‌دم، رأی می‌دم

دنبال «منوتو» وِلوام، قَطعـه امیدم!
پس رأی نمی‌دم که نمی‌دم که نمی‌دم

تو منطق من کار درست اینه‌که بی‌باک
از نرده‌ی روی پُله، با کلّه پریدم

من مثّ شما حوصله‌ی بحث ندارم
هر کی سر رام سبز بشه چاقو کشیدم

هر چی من بگم، ماست؟ همونم که سیاهه!
حتی اگه برگرده بگه پاک و سفیدم

من رأی نمی‌دم به کسی، رأی من اینه
من خواب‌ترین حافظ ایران رشیدم

از صادق زیبا که کلامه ته اسمش
می‌پرسم اگه گفت طرفدار یزیدم

من داد می‌زنم کریمی و مصی و نازی
داداشیامَن لب بزنن بازه وریدم

شاید به یکی رأی بدم قاطی کاراش
شرخر بفرسته واسه چک‌های سفیدم

من رای نمی‌دم ولی از خلق چه پنهون
باید که زد و بند کنن قفل و کلیدم

ثبت ديدگاه




عنوان