نگاهی به  سریال نون-خ ۲
سفر با قطار شهربازی

راه راه:

سوار قطار شهر بازی شدن پر هیجان و لذت بخش است. چیزی که اکثر انسان ها دوست دارند تجربه اش کنند. اما هیچکس برای سفر از نقطه ای به نقطه دیگر سوار قطار شهربازی نمی شود. چرا که این قطار فقط به درد سرگرمی می خورد نه سفر. این قطار با همه لذت بخش بودنش راکبش را به جایی نمی رساند. و دقیقا در همان نقطه ای که سوار کرده پیاده می کند. «نون خ ۲» قطار شهر بازی بود. سریالی که در خنداندن و سرگرم کردن مخاطب خیلی خوب عمل کرد. اما هرچقدر در این وجه موفق بود در خلق یک داستان محوری ضعیف بود. وقتی از قصه و داستان در فیلم و سریال حرف می زنیم. منظور شروع یک ماجرا است. ماجرایی که با ایجاد گره در زندگی شخصیت ها شروع می شود و با ایجاد تعلیق یا به تعبیر بهتر با هنر خلق تعلیق مخاطب را همچون شخصیت های قصه با خود همراه کرده و در نهایت با گره گشایی تدریجی به مقصد میرساند. در سریال نون خ اما شاهد این داستان محوری نیستیم. قصه با پرداخت بدهی های نورالدین خان زاده با فروش خانه مهلقا خانم شروع می شود. شروعی که در حقیقت می توان آن را پایان یا پایان نهایی قصه شروع شده در فصل یک دانست. بعد از آن شاهد شروع قصه همکاری محیار با سایت خواستگاری های سوری هستیم که کم کم پای نورالدین خانزاده هم به این قصه باز می شود. و مخاطب می رود که با شخصیت ها در این قصه همراه شود. اما خیلی زود ماجرای زلزله پیش می آید و سمت و سوی داستان به کلی عوض میشود. ایده به تصویر کشیدن مشکلات مردم زلزله زده  سرپل ذهاب و نقد عمل کرد مسئولین در خدمات رسانی به آنها با زبان طنز ایده خوبی است. اما متاسفانه در قصه جدید هم ما فقط شاهد سرگردانی شخصیت ها در یک کمپ موقت و شروع و پایان خورده روایت هایی مثل مشکل ریزش سکه ای مو هستیم. سرگردانی که هیچ هدف مشخصی ندارند. مخاطب متوجه نمی شود هدف نهایی آنها چیست. دریافت کمک های اولیه و غذا هدف آنهاست. ساختن دوباره روستا و برگشتن به خانه چیزی است که داستان در پی آن است یا چه؟ مشکلی که باعث می شود مخاطب هم هرگز به مرحله همراه شدن با داستان و همذات پنداری با شخصیت های داستان نرسد و یک تماشاگر صرف باقی بماند. البته نباید این نکته را نادیده گرفت که پایان فعلی پایان مورد نظر تیم سازنده نبود و این سریال قرار بود ۳۰ قسمتی باشد. با شیوع ویروس کرونا تیم تولید مجبور به پایان بندی زود هنگام شدند. اما فرض را بر این بگیریم که در ادامه راه قرار بود قصه اصلی شکل بگیرد با توجه به این که نیمی از ۳۰ قسمت مورد نظر تیم تولید را شاهد بودیم باید بگوییم دیر شروع شدن قصه اصلی فرق چندانی با نداشتن قصه ندارد. اما اگر از این نقطه ضعف بزرگ نون خ که مانع تبدیل آن به یکی از بهترین سریال های ایرانی میشود بگذریم. این سریال نقاط قوت زیادی هم داشت. خلق و پرورش شخصیت های بانمک و در عین حال دوست داشتنی که خیلی زود در دل مخاطب جا باز کردند. نمونه اش سلمان و روناک. مهارت نویسنده در خلق موقعیت های کمیک و استفاده از شوخی های سیاسی اجتماعی سالم و تمیز مثل شوخی با جشنواره فجر در قالب جشنواره انار یا کنایه به عدم شفافیت آرا در مجلس در سکانس رای گیری موافقین و مخالفین همکاری با بهنام در پروژه اعزام مسئول سوری. و البته استفاده از ظرفیت پوشش، لهجه دلنشین کردی و لوکیشن های بکر استان کرمانشاه. ویژگی هایی که باعث لذت بردن و سرگرمی مخاطبان این سریال شدند. اما قطار نون خ بعد از یک سواری دلچسب در پایان راکبانش را در همان نقطه شروع پیاده کرد و به هیچ مقصدی نرساند.

ثبت ديدگاه