مدیریت درایتمندانه
صددرصد صادراتی

راه راه:

 

کارمند١: اقای مدیر تبریک میگم با درایت‌های شما موفق شدیم به کشور فرانسه صادرات داشته باشیم.

مدیر: خب بگو ببینم چیا صادر کردیم؟

کارمند١: نیم کیلو پسته، نیم کیلو برگه زردالو، یه بسته سوهان حاج حسین و پسران…وااای اقای مدیر تصور کنید، طرف با موهای بور و چشمای آبیش بشینه زیر برج ایفل سوهان حاج حسین سق بزنه…چه کیفی کنه لامصب.

کارمند٢: اقای مدیر رایزنی‌هایی هم با کشورهای منطقه داشتیم، اگه شما موافقت کنید میتونیم سالانه هشتصد میلیون دلار ارز آوری داشته باشیم.

مدیر: حالا همچین میگه ارز‌آوری…دیگه درهم و دینارم شد ارز.. شما بیاید بهش یاد بدید صادرات یعنی چی؟

کارمند١: صادرات یعنی یه نفر با موهای بور و چشمای آبی بشینه زیر برج ایفل سوهان حاج حسین سق بزنه…

مدیر: جوووون…حالا بگو ببینم چجوری تونستی قراداد ببندی باهاشون؟

کارمند١: اهم اهم…والا عرضم به حضورتون خیلی سخت بود…اولش اصلا زیربار نمیرفت.

مدیر: طرف فرانسوی رو میگی؟

کارمند١: نه طرف خودش ایرانیه…باجناقش فرانسه ست.

مدیر: اوووم، باجناق فرانسوی…اونوقت باجناق ما…خب بگو…

کارمند١: عرض میکردم…هی میگفتم بابا بیا براشون پسته و برگه سوغاتی ببر، میگفت چمدونم جا نداره…انقد گفتم تا بالاخره راضی شد یه تیشرت و شلوار جینشو نبره، جاش محصولات ما رو ببره. البته ریا نباشه سوهان حاج حسین و از جیب خودم دادم. بقیه‌شو خواست حساب کنه، گفتم برو از فرانسه کارت به کارت کن باکلاس تره…

مدیر: معلومه کارتو خوب یاد گرفتیا. تراکنش خارجی‌مونم میره بالا.

کارمند٢: حالا بیاین یه نگاهی بندازید، میخوایم کشتی صادر کنیما.

مدیر: وا خودشون برن بسازن، پسته و سوهان حاج حسینه که نمی‌تونن بسازن.

ثبت ديدگاه




عنوان