چه شد که مشروطه شد
مشروطه چه بود و چه شد؟

از اوایل دوران پادشاهی ناصرالدین شاه و پس از تأسیس دارالفنون، مردم ایران تازه فهمیده بودند چیزی تحت عنوان «اعتراض» وجود دارد. گسترش نشریات و آشنایی مردم با روشنفکران و متفکران باعث شد موتور مردم کمی گرم شود و جگری که مدت‌ها بود نداشتند درون بدن‌شان سبز شود. کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضا کرمانی دیگر تیر آخر بود و فقط مانده بود پا روی گاز بگذارند و حرکت…!
اگرچه از مدتی قبل نیمچه شورش‌ها و اعتراضچه‌هایی در شهرهای ایران علیه پدرسوختگی‌های حکومت رخ داده بود اما نقطه آغاز جنبش به بالازدن آمپر قیمت قند در تهران برمی‌گردد. نقل است حاکم تهران با تایید عین‌الدوله (صدراعظم و داماد مظفرالدین شاه)، هفده نفر از بازرگانان و دو تن سید را به جرم گران‌کردن قند به چوب بست. به گفته یکی از شاهدان عینی، با هر ضربه‌ای که آنان می‌خورند آمپر قیمت‌‌ها نیم سانت پایین می‌آمد و دوباره سر جای اولش برمی‌گشت. با این کار قیمت قند که کاهش پیدا نکرد هیچ؛ آمپر مردم هم بالا رفت و اینجا بود که پا روی گاز گذاشتند و دست به یک گنده‌‌اعتراض زدند. در ادامه عده‌ای از مردم و روحانیون به حرم حضرت عبدالعظیم رفتند و آنجا تحصن کردند. آنها خواستار برکناری عین‌الدوله، عزل یک عدد فتنه بلژیکی به نام مسیو نوژ و تشکیل عدالت‌خانه بودند. مظفرالدین شاه که همواره به یک فوت بند بود، از ترس توفان و احیانا رعدوبرق درخواست آنان را پذیرفت و مردم از تحصن دست برداشتند. بعد از آرام شدن اوضاع، مظفرالدین شاه که ترسش از توفان و رعدوبرق ریخته بود و از زیر پتو درآمده بود؛ دوباره شاخ شد و همه وعده‌هایش را فراموش کرد. علاوه بر اینها این شاه دائم‌المریض، حال و حوصله انجام این‌همه کار را از کجا می‌خواست بیاورد؟ کی می‌رود این‌همه راه را خداوکیلی؟!
در پی این بی‌عاری و بی‌خیالی شاه، اعتراض‌ها افزایش یافت و مردم از دنده دو به دنده سه و سپس چهار رفتند. تعدادی از علما از جمله آیت‌الله طباطبایی و بهبهانی به قم رفتند و عده زیادی از مردم و کسبه در تیرماه سال ۱۲۸۵ مقابل سفارت انگلیس تحصن کردند.
مظفرالدین شاه که دید «این تو بمیری از اون تو بمیری‌ها نیست» پیه یک دعوا با زن و دخترش و خوابیدن جلوی کاخش را به تنش مالید و همان‌طور که زیر پتو مثل بید می‌لرزید دامادش عین‌الدوله را از صدراعظمی عزل کرد و بالاخره فرمان مشروطیت را در ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ امضا کرد. شاه نحیف و بیمار که توانایی جلوی کاخ خوابیدن، شنیدن رعدوبرق دوباره از سمت مردم و دنده پنج رفتن آنان را نداشت چندی بعد از دنیا رفت.

ثبت ديدگاه




عنوان