نگاهی عرفانی به خانه تکانی

قلمم میان موجِ جریانِ سطل آب است

که نه سطل، جامِ باقی، و نه آب، این شراب است

 

دو سه پیک می‌زند طی، دو سه تا تلوتلو نیز

به‌گمان که سقف چون من، منِ بی‌سبو خراب است

 

من اگر تو را بشویم چه کسی مرا بشوید

منِ بی‌نوای چپ‌چین، منِ قُر که غرق خواب است

 

چو نظامِ برده‌داری، زده بر رُخم نشانی

که بشوی تا بشویی، بنواز کاین رباب است

 

چو رَسَم به کنج منزل، به من عنکبوت گوید

مزنی به تارْ طی را، چه کنی که ناثواب است

 

منم و همین سه کنجی، تو برو سراغ موری

که برای وی درین جا سه هزار انشعاب است

 

نه من از جفا بر آنم، که به عنکبوت تازم

نه به مور می‌زنم طی، که دعاش مستجاب است

 

پس از آن که تاید افتد به میان وایتکسی

مَلَک آید و فلک هم، چه عجیب جنسْ ناب است

 

نبود درین سرا سر، نرسد به حال من کس

چو به بیشه باد افتد، تن من به پیچ و تاب است

 

کف چار پایه سُر شد نکند که در شب عید

بلوتوث من درآید دل من در اضطراب است

 

منِ ناگهان معلق به ملاج پرکشیدم

تن من شکست محکم سر من به التهاب است

 

«همه عمر بر ندارم سر ازین خمار مستی»

که هنوز کار مانده، و هنوز بی حساب است

ثبت ديدگاه




عنوان