هنـرِ برحق بودنِ همیشه (۵)

گول‌زدن منفی در تعمیم موارد خاص!

شما در اواسط صحبت، می‌رسید به لحظه‌ای که طرفِ مقابلِ شما، یکی دو تا تایید کوچکی می‌کند به یکی دو جای گفته‌های شما. حالا نوبت شماست که جوری صحبت و وانمود کنید که به‌صورت قاطع و قانون‌وار و خیلی بدیهی، انگار او کل صحبت‌های شما را تأیید کرده!

هنـرِ برحق بودنِ همیشه (۴)

سوال‌پیچ شدی عصبانی نشو و اقرار نکن!

اگر در بحثی حق هم با کسی باشد، ولی وقتی که عصبانی شو‌د، او مقصر است و شکست‌خورده. چرا؟ هر موجودی هم عصبانی شود همین است، مخصوصاً انسان.

هنر برحق بودنِ همیشه (۳)

دست گذاشتن روی صغری و کبرای کاذب!

می‌توانید در یک تماس تلفنی بگویید که برای همه، جوجه را گرفته‌اید و کوبیده را هماهنگ کرده‌اید. فقط مسئلۀ بسیار مهمی که هست... با خودتان باید شلوارک ببرید یا آن با کاروان است؟

هنـرِ برحق بودنِ همیشه (۲)

سیاهی خاص در مراکش!

حالا شما هرچه بگویی من این ساعت را از پول خون ناپاک جاری در رگ‌هایت گران‌تر خریده‌ام، به‌ خرجش‌ نمی‌رود که نمی‌رود. این‌جا شما‌ احساس می‌کنی ساعتی که در دست دارید ساعت نیست، انگار شبیه‌ دهه شصت، مچ دست‌تان را‌ گاز گرفته‌اید تا شبیه‌ ساعت مچی شود!

هنـرِ برحق بودنِ همیشه (۱)

بسط دادن گستره در اشتراکات لفظی

وسط بحث فوتبالی می‌گوییم که دیوید بکهام در دهۀ گذشتۀ فوتبال جهان، غوغایی به‌پا کرده بود و همه دوستش داشتند. آقایان، فوتبالش را دوست داشتند و خانم‌ها هم قطعاً فوتبالش را. کلاً فوتبالش همه‌پسند بود.