با ورود پیرمرد همهمه اتوبوس خوابیده بود. اما همهمه تبدیل به جنگ درونی شده بود. پیام این سکوت را دوست داشت اما آرزو میکرد که کاش سعید بیدار بود و با هم این شرایط را تحمل میکردند.
پیام به ساختمان دانشجویان کارشناسی نگاهی انداخت. ساختمان ده قدم بیشتر با ایستگاه فاصله نداشت. سری به اطراف چرخاند. بعد نگاهش را روی ایستگاه نگه داشت و گفت: «این محیط کجاش علمیه؟ این کارا با علم جور درمیاد آخه؟ اون بغل یکی مث استاد رحیمی داره از نانو و پلاسما میگه اونوقت بیخ گوشش یه عده نذری پخش میکنن که چی بشه؟!»
بن سلمانماس معتقد بود کسانی که به این مکتب کمک نمیکنند، از اشیا بوجود آمدهاند و حضور آنها برای طبیعت و ادامه حیات بقیه عناصر هستی خطرناک است. او مثل سیریش به این اعتقادش چسبیده بود
ممکن است دولت در حال استفاده از استراتژی «عذاب صفی» باشد. احتمالا مفاسد را 5 ماه است که در صف نگه داشته تا حال مردمی را که 5 سال است در صف انتظار خدمات هستند درک کنند.