کارلو کلودی (خالق داستان پینوکیو): قطعا از من سرقت ادبی شده. علی کریمی شخصیت خودش رو از گربهنره و روباه مکار که من خلق کردم، دزدیده (پیپ میکشد).
گربهنره و روباه مکار: کارلوجان چی میگی داداش؟ چیزی زدی؟ ما نهایتش یک سکه از پینوکیو که اون هم یه عروسک چوبی بود بلند کردیم. این یارو ۷۷۰ میلیارد تومن از خواهر خودش کلاهبرداری کرده. ما کجامون شبیه اینه؟ واقعاً یه نهادی نیست که از حقوق و حیثیت شخصیتهای داستانی دفاع کنه؟ (متحول شده و میروند که سکه پینوکیو را پس بدهند).
خودروساز: مرد حسابی الآن غیر از من، پنج نفر دیگه هم تو سالن هستن که.
خبرنگار: سهتاشون که مأمورای انتظامات خودتون هستن، اون یکی هم که کلاً خبرنگار نیست، عکاسه.
خودروساز: آقا اصلاً این رو بندازید بیرون، منتظر میمونیم بقیه خبرنگارا بیان.
خبرنگار: نه نه نه! خودم میپرسم آقا، اصلاً به من چه که بقیه نیومدن.
فرمانده طالبانی: به زودی ما تهران رو فتح میکنیم!
نیروهای طالبان به شادی و هلهله میپردازند و تیر هوایی شلیک میکنند.
یکی از نیروهای طالبان: چطوری؟
فرمانده طالبانی یک تیر به مغزش شلیک میکند تا وی دوباره از این سؤالهای احمقانه نپرسد.
نیروهای طالبان بعد از یک مکث کوتاه دوباره به شادی پرداخته و هلهله میکنند.
نویسنده این گزارش از مریدان و شاگردان نزدیک شریعتمداری (مدیرمسؤول روزنامه کیهان) است. با بررسیهای به عمل آمده متوجه شدیم نویسنده مذکور در یکی از سفرهای خود به روسیه، زمانی که در اتاق خود در هتل مشغول استراحت بوده، به طور اتفاقی تلویزیون ایران را میگیرد و همان لحظه اتفاقاً شریعتمداری را در قاب شبکه افق دیده و مرید تفکرات او میشود.
خبر همچین هم کوتاه نبود، ولی قطعاً جانکاه بود. شما فرض کنید بعد از عمری سگدو زدن بالاخره سر پیری، شانستان زده و رئیسجمهور یک مملکتی شدید، بعد حالا که وقت لذت بردن از این موقعیت است، بهخاطر نارسایی عقلی نتوانید یک مصاحبه خشک و خالی بدون سوتی داشته باشد.