خرده روایات شاخ‌المسافرین از سفر به افغانستان (قسمت آخر)

هر کوچه یک NGO

آخر وقت؛ آقایی که زحمت کشید و ما را تا خانه خاله رساند، انگار که شنیده بود مددکاریم و همه توی NGOها. سر حرفش باز شد که اینجا در هرات هم از خارج خیلی می‌آیند برای کمک و عموما درک درستی از مشکلات محلی ندارند،

خرده روایات شاخ‌المسافرین از سفر به افغانستان(قسمت هشتم)

صفای استانبولی در جوار فعالین فرهنگی

«مسجد جامع هرات» نسبت به بقیه آثار فرهنگی و تاریخی، داخل‌شهرتر محسوب می‌شود. ظاهرش شبیه مسجد کوفه خودمان(از کجا رسید؟!) است. با زائر کمتر در ساعات غیر از نماز، بدون ضریح و مرقد و حوض. متأسفانه دم غروب است که اینجا رسیده‌ایم و وقت هیچ نمازی نیست که در صفوف اهل تسنن، یک‌کم وحدت کنیم.

خرده روایات شاخ‌المسافرین از سفر به افغانستان(قسمت هفتم)

نه در مسجد، نه میخانه

در سالن نه‌چندان بزرگ میدان نشسته‌ایم. همین سالن به این کوچکی‌، آدم‌های در چهار رنگ اصلی (زرد و سفید و سیاه و سرخ!)اش خیلی تو چشم‌تر از فرودگاه امام خمینی‌ست. بنظر می‌آید چون اینجا بین‌المللی‌تر است این‌جوری‌ست.

تن‌تاک اسکارلت و مدال ویل

بیچاره‌هایی که نمی‌توانند در نعمت‌آباد و تورنتو ملک بخرند

نه گفتن از پشت آیفون

تازه اگر یک‌جوری بشود که صاب‌ملک‌ها جلسات «مهارت نه گفتن از همان پشت آیفون»شان را نروند، مستأجران پیروز جنگ اراده‌ها نیز شده‌اند.