مامور خدماتی شاهچراغ یک تنه و با دستخالی تروریست را گرفت تا پیشروی نکند.
تروریست مذکور پس از مشاهده این حادثه گفت: «آقا هر چی بگید لو میدم حتی طبقه جهنم ابوبکر بغدادی رو. فقط جون عزیزتون شمام به همه بگید تفنگی که دستم بوده، پلاستکی بوده که آبروم نره»
ترومن گفت: «آیا اطمینان داری بر گفته خویش؟ چهل و پنج دقیقه و سی ثانیه و پنجاه و چهار صدم ثانیه از آخرین کشتار دسته جمعیمان نگذشته است. دمی درنگ نما تا دستگاه کشتار دسته جمعیسنج خون خویش را بیاوریم».
ترومن پس از اندازهگیری رو به مرد کرد و گفت: «آری باید چارهای بیندیشم. فیالحال شد 47 دقیقه».
آقای زوجا صالحای محترم!
خیلی از همسن و سالهای شما از ترس اوضاع پوشاک، مسکن و خوراک، تن به ازدواج نمیدهند و تا الآن عزب اوقلی ماندهاند، یعنی آدم دوست دارد پردههای ادب را پاره کند و بگوید خاک برسرشان!!
فرح دیبا: مسیح عزیز! من فکر میکردم خودم و شوهرم فقط بلدیم از این کارا، نگو تو هم آررره! بیا دست این پسر من رو هم بگیر، که این آخر عمری پول توی جیبیش رو قطع کنم. (سپس یک پسگردنی نثار ربع پهلوی که کنارش نشسته میکند.)
مریدان جملگی به این رای رسیدند که حقوق بشر خواستنی نبوَد، بلکه خوراندنی بود.
به همین منظور چند صباحی در بحر فارس سیر کردند و خود را مشغول تفکیک جلبکهای آبی و قرمز خلیجی که فارسیان، فارسش نامیده بودند، نشان داده و در فریتایمهای خویش به برداشت اطلاعاتی از این بحر مشغول بودند.