از آن پس هرگاه دربار و مملکت دچار کمبود غبار و گرد و خاک میشدند شعبون از کوپن بچهمحلیاش خرج میکرد و مملکت را از بیگرد و خاکی نجات میداد.
البته که شعبون در این گرد و خاکها همیشه جانب انصاف را رعایت میکرد و بر اساس مبلغ دریافتی، طرف حق را میگرفت.
پدر شعبون زور میزد تا بالاخره شعبون از حالت بالقوه خارج و بالفعل شود؛ برای همین او را به مغازه ریختهگری و آهنگری فرستاد تا شاگردی کند؛ اما درجه و دمای آهنگری در حدی نبود که فعل از قوه خارج و شعبون شکوفا شود. پس از آن نیز شغلهای دیگری را امتحان کرد، اما هیچکدام از پس آن قوه چغر بد بدن بر نیامدند.
به گفته یکی از شاهدان عینی، با هر ضربهای که آنان میخورند آمپر قیمتها نیم سانت پایین میآمد و دوباره سر جای اولش برمیگشت. با این کار قیمت قند که کاهش پیدا نکرد هیچ؛ آمپر مردم هم بالا رفت و اینجا بود که پا روی گاز گذاشتند
اگر جویای احوالات ما شهروندان همسایه مجاور شیرِ نفت و گاز باشید که جز جلز و ولز در زیر آفتاب و سرفه و عطسه زیر بادهای موسمی موسوم به تشباد، چیزی برای گفتن نداریم. آنچنان که بعد از مدتها حمام آفتاب گرفتن و پر شدن ظرفیت عرقدانمان، دانههای عرقی که از سر و صورتمان آویزان است، به زمین نرسیده تبخیر میشود و با وزش تشباد، چشمانمان صحرای شن طبس میگردد.