دلیل مخالفت سینمای ایران با نظریه جهان دایره ای
گوشه و لبه، حق پدری به گردن سینمای ایران دارد
۱۱:۰۰ ب٫ظ ۱۶-۱۱-۱۳۹۵
راه راه: وقتی نظریه «جهان دایرهای» توسط جوزف دارچلونی (۱۹۶۴-۲۰۱۷) مطرح شد، انتظار مخالفت از هر نهاد علمی میرفت، جز اعتراض از طرف انجمن فیلمنامهنویسان سینمای ایران! این انجمن با ارسال نامهای به دبیرکل سازمان ملل، نوشت: «این اقدامات اگرچه ظاهری علمی دارد اما در واقع توطئهای شوم است برای زمین زدن سینمای ایران آن هم در زمانی که سینمای دنیا به دو بخش هالیوود و سینمای ایران تقسیم میشود (hojjatallah ayyobi,1395)» و در پایان هشدار داده بود که بهتر است مجامع علمی جهان خود را با حسام نواب صفوی در نیندازند.
دارچلونی در نظریهاش عبارت «گِردش کن» (mammad khordadian,1993) را مبنای پژوهشهای خود قرار داده و نتیجه میگیرد «گرد شدن نتیجه محتوم همه اشیاء است» و «همه چیز در جهان به سمت گردالو شدن پیش میرود» ( joseph darcheloni, the future of circleisation, ghalamchi, page 859). او با تصویر سازی از آیندهای که در آن هیچ گوشهای وجود ندارد، از انسانها میخواهد که با هر چیز گوشهدار مثل پله، شوفاژ، لبه جدول، کنار حوض و… خداحافظی کنند. (salam-e-akhar, ehsan khajehamiri, 1386, track 4)
این نظریه چرا و چگونه (Why and How) میتوانست به انجمن فیلمنامهنویسان سینمای ایران ربط داشته باشد؟ پاسخ این سوال به قدری برای دارچلونی مهم بود که همه کنفرانسها و جلسات دفاع از نظریهاش را که قرار بود در هاروارد، آکسفورد، سوربن و سانتیاگو برنابئو برگزار شود لغو و به ایران سفر نمود تا به جواب سوالش برسد.
او بعد از جستجوی فراوان به نتیجهای نرسید تا اینکه با خودش گفت «Now that I’m here to go to Isfahan and eat a Berioni »(حالا که تا اینجا آمدهام بروم اصفهان و یک بریونی بخورم). او در مسیر رفت و برگشت و در اتوبوس، از سر اجبار دو فیلم «خانهای در خیابان چهل و یکم» (حمیدرضا قربانی، ۱۳۹۴) و «نیمه شب اتفاق افتاد» (تینا پاکروان، ۱۳۹۴) را دید و پاسخ سوالش را یافت.
از سرگذشت دارچلونی پس از بازگشت از ایران خبر چندانی در دست نیست، جز اینکه او ادامه عمرش را در یک صومعه در شهر ناپل ایتالیا معتکف شد و به جز یکبار آنهم برای تکان دادن آنتن تلویزیون از اتاقش بیرون نیامد. این بخش از زندگی دارچلونی که به دوران انزوا (Isolation) معروف است ۵ ماه و دو روز طول کشید و حاصل آن یک رساله دو جلدی است که در آن به رد نظریه خود موسوم به جهان دایرهای میپردازد و در واقع از آن توبه میکند. دارچلونی در مقدمه این رساله نوشته است:
«وقتی ۲۰۰ فیلم سینمای ایران را دیدم به خود لرزیدم! هیچوقت فکر نمیکردم گرد شدن اشیاء تا این حد بتواند اقدامی جنایت آمیز باشد. هیچوقت نمیتوانستم تصور کنم نبود گوشه در جهان چگونه میتواند فیلمنامهنویسان ایرانی را از کار بیکار و در نتیجه خانواده آنها را به فلاکت بکشاند. سینمای ایران متکی به گوشه است و از وقتی از ایران برگشتهام تصویر کودکی گرسنه و ژولیده که شاید فرزند یکی از فیلمنامهنویسان پس از گرد شدن جهان باشد، کابوس هر شبهام شده است. کودک در حالی که یک لبه پله و گوشه میز را بغل کرده است با خشم به من مینگرد».
دارچلونی پس از مشاهده فیلم «آذر» و صحنهای که سر صابر با هل دادن پسرعمویش به گوشه شوفاژ خورده و میمیرد، دق کرد و مرد. یادش گرامی باد!
ثبت ديدگاه