شعر طنز
در آغوش آب
۱:۳۰ ب٫ظ ۱۳-۰۸-۱۳۹۶
راه راه: رئیس سازمان محیط زیست درباره مرحوم هشمی: حاج آقا واقعا عاشق آب بود.
بوده ست فرحبخش فضای سفرش، آب
میخواست که باشد همه جا دور و برش، آب
جت اسکی و سدّ و لب ساحل همه دارند
یک نقطه ی یکسان، همگی هست درش، آب
خون شد دل و بشکست کمر از غم فرزند
خوب است برای دل خون و کمرش، آب
ای کاش که سر در بغل عشق بمیریم
خوب است که بوده دم مرگش، بغلش، آب
محبوب دلش آب و سپس حاجیه خانم
کمتر ز زنش بوده غُر و دردسرش، آب
هر لحظه دلش بوده پی دیدن معشوق
پس داشته هر شام به بالای سرش، آب
پرسید پسر: “با چه بشویم غم دوریت؟”
گفته ست به نجوا در گوش پسرش: “آب!”
ثبت ديدگاه