شعر طنز

در آغوش آب

ای کاش که سر در بغل عشق بمیریم
خوب است که بوده دم مرگش، بغلش، آب

محبوب دلش آب و سپس حاجیه خانم
کمتر ز زنش بوده غُر و دردسرش، آب

خاطره ی یک روز تعطیل

اشکنه در جوار سد لتیان!

چای آماده شد. با هم چای صرف کردیم. چای ما از یک بِرند معروف است. آنرا از فروشگاه محله با قیمت مناسب خریده ام. با آنکه کمی دهانمان مزه غبار خاک گرفته بود و یک سال از تاریخ انقضا چای گذشته بود، چای مطبوعی بود.




عنوان