حاشیه نگاری دیدار شاعران با حضرت آقا

در حاشیه دیدار ماه

از چهره‌های ناشناخته فراوانی که می‌دیدی، مشخص بود که برخلاف صحبتهایی که هرسال در این ایام می‌شنوی، ظاهرا آنقدرها هم پارتی بازی اتفاق نیفتاده. لااقل امسال کمتر بوده. همین هم صدای یکی از خانمهای شاعر را درآورده بود، می‌گفت امسال در بیت را باز کرده‌اند و هرکس بیتی فرستاده را راه داده‌اند. ناراحت بود که لابد حالا با این همه جمعیت باید برویم در حسینیه بنشینیم و حضرت آقا را از فاصله دورتری ببینیم. من اما خوشحال بودم که تعداد بیشتری هستیم.

حاشیه نگاری نطنز بیست و ششم

عینک قبلی‌ام را دور نینداخته بودم

یاد اولین نطنز در سالن سوره افتادم که راه را گم کرده بودم. وارد شدم. ساعت شش‌وربع بود. اندک جماعتی نشسته بودند. با خودم فکر کردم هر کدام چه مسیری را طی کرده‌اند که امشب اینجا باشند. چقدر قانون‌مدار نشسته‌اند تا در باز شود.

حاشیه نگاری نطنز بیست و ششم

بابا! این مجسمه است یا واقعیه؟

واضح بود که برای برنده شدن باید جواب طنز می‌دادیم. به دختر بزرگم گفتم نظرت چیه؟ گفت: «به نظر من خونه رو بفروشیم که دیگه خونه‌ای نباشه که قرار باشه خانه تکانی کنیم.»
گفتم: «البته اینم راه حلیه؛ ولی طنز ماجرا بدبخت شدن کل خانواده‌ست، نه فرار از خانه تکانی.»

حاشیه نگاری نطنز بیست و ششم

بچه‌ها! … بچه‌ها!

با کمال تعجب برنامه سر ساعت، شروع مم... نمی‌شود. برنامه‌ای که سر ساعت خودش شروع شود، کیمیاست و برای اولین بار توی زندگی‌ام میکروفن برنامه خراب نیست که این هم کیمیاست!




عنوان