در چنین روزهایی که اعضای کلروپلاست هم عمل خطیر فتوسنتز را رها میکنند و یک جارو و سطل دست میگیرند و به خانه تکانی مشغول میشوند، جنگ دوم تریاک در سال 1856 رخ داد.
هیئت ایرانی وارد شهر ژنو میشود. قبل از آنها هیئت آمریکایی ویلچر به دست منتظر ورود آنهاست.
عراقچی (رو به ظریف): بهبه عجب ویلچری، عجب رنگی، عجب سرعت قشنگی!!
ظریف (نگاه عاقل اندر سفیهی به عراقچی میاندازد): نه نه من این رنگ را دوست ندارم، بگو با قرمز تند تغییر دهند.
پرسیدم: حال که اینگونه است، زِ چه روی، این رویی؟
گفت: بگذار نگویم.
من نیز نگذاشتم؛ پس به سخن آمد: با شیوخ دیگر در مکتب تدریس و تحقیق دموکراسی بودیم، آخرین اخبار چِکیدیم، وقتی از آمهریکا خبری دیدیم، زود جامه دریدیم.
بابایمان میگوید شاه آنقدر به فکر مردم بودهاست که در همه جای دنیا برای مردم ایران، خانه خریده بودهاست، اما ما فکر میکنیم یادش رفته است نشانی خانهها را به ما هم بدهد، چون بابایمان نمیداند، آنها کجا هستند.