پرستار انگشت حیرت به دندان گزید ولی جامه ندرید چون از شأن پرستاری دور بود. بسیار تعمیرکار بدحال را اکرام نمود زاویه تخت را تنظیم کرده و از تزریق هرگونه آمپول حذر نمود.
از آنجایی که بعضی از همین اینور آبیها در اطراف و اکناف ما مثلاً در صف نانوایی دلشان عین سیر و سرکه میجوشد و از استرس درون سینهشان تالاپتالاپ میکوبد و با خودشان میگویند «ای وای! حالا ترامپ میشه یا هریس؟ نه آقا! صف یه دونهای اون طرفه، اَه...
یا اینکه چرا ما زنان باید زیر آفتاب کار سخت کنیم؟ که یادم آمد «خواهر مریم» که الهی پاشنه کفشش توی تخم چشمم برود، بارها گفته که «صورت زنان را وقتی دوست دارد که آفتاب سوخته باشند».