چوپان خنده اش روی لبهایش خشک شد. سر و کله ی یک نفر که هماهنگ شده بود پیدا شد. عکسش را گرفت و رفت تیتر بزند: «شادی ملت». دهقان فداکار گفت: «در راه که می آمدم گرگ هایی که می گفتی را واقعا دیدم .سیر و راضی بودند.»
تا دیدی کارت رونق ندارد، مبحث آب و صابون را پیش کشیدی. ای صاحب فال، کاش به خودت میآمدی و آن روز اینطوری حرف نمیزدی که حالا بر علیه خودت استفاده شود. خواجه معتقد است: «چوجور آب و صابون بیاریم روتونو بشورید؟»
همشیرهی کریمآقا تا بچهاش هوس آب تنی میکند شلنگ آب را باز میکند و آن ورپریده را ول میکند در حلق ما که هی وول بخورد و با خود فکر نمیکند بچه جایی که پسفردا قرار است شام و ناهار مهمانانش را در آن بپزند چه کارها که نمیکند!
نماینده چین: این خودکارا برای تقلب خوبه. باهاش تقلب مینویسی میبری سر امتحان... احتمالا خوشش بیاد! اینها شورته ضد عرقسوز شدنه، چون فصلش گذشته نصف قیمت میدیم. این هم سوهان قمه، خود حاج کیم چان جونگ و پسران میزنن توی شانگهای...