دستانی درازتر از پا

بیرو

نقل است شبی خسته از روزگار شبانی با نوای «دارم میرم به تهران» به پایتخت آرزوهایش گسیل همی‌داشت و از آنجا که فشار آب کارواش وی را به یاد آبشار و آب‌تنی در رودخانه‌های لرستان همی‌انداخت پاشنه کفشش را برهمی‌کشید و مشغول به کار شد.

آیتم طنز

ما حق کسی رو نخوردیم!!

وروجک

دلم لرزید وقتی پسته را با اشک می‌خورد
مگس کش توی دستم بود و کردم من غلافش

گزارشی از درگیری مردم هلند با طفلکی‌های اسرائیل

پسر عموهای بچه‌های محله فلاح

به گفته‌ی این شهروند در آن شب کذایی در حالی که طرفداران قربانی هلوکاست مکابی در انتظار برد از آژاکس بودند با باخت سنگینی مواجه شدند.