نامه‌هایی به فرزندم سیاوش ۹

سهم من از اصفهان

مادرم اما با افتخار گفت: «بله که داره! یه پراید هاچ‌بک داره که اگه خدا بخواد به زودی تبدیلش می‌کنه به یه جنسیس کوفته... خونه هم که اتاقش هست؛ ما هم اجاره نمی‌گیریم ازشون که زندگیشون پا بگیره.»

دست صاحب‌خانه

باز هم دارد یکی هی زنگ ما را می‌زند
مطئمنم یا عیالم یا طلبکار من است

ازدواج

به در نکن فقط عزیزم نگاه
درآمد از دریچه ناله و آه

تا به دلت خانه کند ابتهاج
ازدوج یزدوج ازدواج

نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (7)

سارای زندگی من

به نظرم اسهال و استفراغ زیادی برای دیدار اولمان بی‌کلاسی بود برای همین گفتم: «خیارِ خونش رفته بالا»
درحالی که متفکرانه نگاهم می‌کرد گفت: «سابقه‌ی خیار خون توی خانواده داشتین؟»