تذکره‌ی آن قلدر چکمه‌پوش

زادالله حماقته

البته او نیست خدایش هست، ارتش او بییییسسسست دقیقه‌ی تمام تا آخرین قطره‌ی خون که نه، تا آخرین گلوله هم که نه ولی به هر حال ایستادگی کردند.

پا تو کفش سعدی

خجالت نداره که!

گفت: تا مصیبت دوتا نشود؛ یکی شماتت مامان فرَحم و دیگر تمسخر مربی یوگای مامان یاسمینت.

خاطرات یک قیچی

قلچماق




عنوان