کلید چرخید!

گفتی و باز آب و نان ارزان نشد

بعد، سردار تو با رویِ گشاد
با ظرافت بند را بر آب داد

جشن و سوری برگرفتی بعد از آن
گفتی ارزان گشت دیگر آب و نان

در حد توان

بی‌اختیاری