مجری آمد و شروع به صحبت کرد؛ سعی کرد از همان اول با انرژی شروع کند و موفق هم شد؛ چون دست گذاشته بود روی نقطهضعف ما لرها؛ با پخش چند ثانیه از یک آهنگ لری شاد، که اقصینقاط بدن هر لری را به لرزه در میآورد، جیغ و کف و هورا گرفت...
محمدحسن از بالارفتن آمار ازدواج به خاطر قابل تحمل شدن چهرهها با استفاده از ماسک گفت و سوال مسابقه را اعلام کرد. بعدش هم عمه من را صدا کرد تا بروم و برایش میکروفون را بیاورم. خوب دقت کردم و بعدش سعی کردم خوب تعجب کنم چون عمه پیر همان علیرضای خودمان بود.
ساعت شش و ربع مراسم به صورت رسمی شروع نشد و همچنان داشت میکروفون ها امتحان می شد. همان میکروفون هایی که قبل از مراسم مثل بلبل صدا می دادند الان قد کلاغ هم قار قار نمی کردند.