۵:۳۸ ب٫ظ
۰۲-۰۹-۱۳۹۵
با سلام خدمت علی آقای گل. خواستم بگم ما آخر هفته میخواستیم با خونوادهی برادر زنم اینا بریم شمال. چهارشنبه همه چیزو آماده کرده بودم. گوشتم خریده بودم واسه کباب. تازه سماقم بود که بزنیم روش و بپیچیم تو سنگکو با دوغ محلی بدیم بره پایین که یه حالی داده باشیم به این شکم صاب مرده. ولی برادر زنم، این نامرد نارفیق، ساعت یازده شب زنگزده گفته من نمیتونم بیام کار دارم. یکی نیست بگه آخه مرد حسابی، نمیخوای بیای چرا برنامهی مارو به هم میزنی؟ خواستم بگم ما با شما همدردیم. راستی اصغر هستم از جنوب تهران