کاظم یا همان آتابای پسر مش اسماعیل بافوری، بعد از مدتی که در سرزمین فسق و فجور تایلند مشغول عشق و حال بوده است، حالا به وطن بازگشته و هنوز از گرد راه نرسیده است که چند مرتبه خواهر زاده اش آیدین را با لفظ "پدسگ" مورد عنایت قرار میدهد.
همه چیز حال و هوای صبح شنبه را دارد، دخترک کارتن خوابی به نام گلبهار عاشق مرد بچه فروشی به نام مجتبی است. در مقابل مجتبی هم خیلی گلبهار را دوست دارد و هر بار که کفگیرشان ته دیگ میخورد، دخترک را از تملک خود خارج و به شخص دیگری اجاره میدهد!